• امروز : یکشنبه - ۱۶ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 5 May - 2024
3

هر روز برای پسران شهیدم گریه می کردم/حضرت زینب و حضرت زهرا، الگوی ما

  • کد خبر : 101506
  • 09 بهمن 1399 - 9:02
هر روز برای پسران شهیدم گریه می کردم/حضرت زینب و حضرت زهرا، الگوی ما

خدیجه خانم یکی از شیر زنان غیور ایران است که در روستایی از شهر همدان زندگی آرام و سبزی دارد و فرزندان خود را نذر انقلاب و قیام صاحب الامر کرده است. او در این راه جان شیرین جوانش را هدیه کرده است و شاهد جانباز شدن دو پسر دیگرش بوده است. هم زمان با […]

خدیجه خانم یکی از شیر زنان غیور ایران است که در روستایی از شهر همدان زندگی آرام و سبزی دارد و فرزندان خود را نذر انقلاب و قیام صاحب الامر کرده است. او در این راه جان شیرین جوانش را هدیه کرده است و شاهد جانباز شدن دو پسر دیگرش بوده است. هم زمان با سالروز وفات ام البنین (س) و روز تکریم مادران و همسران شهدا با او به گفتگو نشستم.

به گزارش عصر همدان، آرام و تک تک پله های قدیمی مسجد محل را طی می کند پایش که به زمین می رسد خس خس نفس هایش گوش دیوار های مسجد را پر کرده است مثل ظهر هر روز برای خواندن نماز با آن همه نفس تنگی خود را به مسجد رسانده است. باید زود تر به خانه برگردد و سماور را روشن کند فرزندان و نوه هایش در راه هستند تا خانه ی قدیمی اما با صفایش را دوباره پر از هیاهو کنند.

بین صدای بازی نوه ها در حیاط و خنده و گپ و گفت فرزندان در خانه همیشه خلا صدای سیاوش را احساس می کند و در جمع فرزندان به قاب عکس او چشم می دوزد.

خدیجه خانم یکی از شیر زنان غیور ایران است که در روستایی از شهر همدان زندگی آرام و سبزی دارد و فرزندان خود را نذر انقلاب و قیام صاحب الامر کرده است. او در این راه جان شیرین جوانش را هدیه کرده است و شاهد جانباز شدن دو پسر دیگرش بوده است. هم زمان با سالروز وفات ام البنین (س) و روز تکریم مادران و همسران شهدا با او به گفتگو نشستم.

 پرسیدم از زندگی گذشته و فرزندانتان برامان بگویید

او از سال های رفته ی زندگی حرف های زیادی برای گفتن دارد. از همسرش می گوید که از وقتی با او ازدواج کرد رخت نظام بر تن داشته بعد از انقلاب هم همراه پسرانش در جبهه ی جنگ تحمیلی ۸ سال جنگیده. با خنده می گوید آن قدر رخت جنگ بر تنش بود و جنگید که چریک پیر صدایش می کردند.

می گوید: همسرم در ارتش مشغول خدمت بود در دزفول، خارک، اصفهان، تهران و در همدان با او زندگی کردم. می خندد و می گوید شناسنامه ی هر کدام از بچه ها را از یک شهر گرفتیم.

چشم هایش را می بندد و در خاطرات آن سال ها غرق می شود: چه روز هایی بود یادش بخیر صبح خیلی زود بیدار می شدم و صبحانه را آماده می کردم همسرم را راهی و بچه ها را به مدرسه می فرستادم و خودم به خرید خانه می رفتم تا ظهر برای خانواده ی ۸ نفریمان غذا مهیا کرده بودم تا یکی یکی از راه برسند. هر سال هم که در یک شهر بودیم زندگی سخت اما شیرینی داشتیم.

نفس سنگینش را بیرون می دهد و می گوید: جنگ که شروع شد در همدان بودیم سیاوش ۲۴ سال داشت و تازه ازدواج کرده بود حسین هم ۲۲ ساله بود اما غلام رضا و علی رضا کوچک تر بودند فرقی نمی کرد همه مهیای جنگ بودند.

پرسیدم مخالفت نکردید؟ سختتان نبود ۴ پسر برو مند که با آن همه سختی بزرگ شده اند از مقابله دیده هایتان به خط مقدم بروند؟

پاسخ می دهد: من هم مادر بودم و دل کندن از آنها برایم مثل زهر تلخ بود اما هم من و هم آنها از هدف ارزشمندمان مطمئن بودیم. نمی توانستم مخالفت کنم لب هایم باز نمی شد شکایت یا دلتنگی کنم. از روی حضرت زینب خجالت زده بودم . نمی توانستم قبول کنم روز آخر در پیش گاه حضرت فاطمه رو سیاه باشم باید می فرستادمشان باید می رفتند.

می پرسم از روز شهادت پسرتان سیاوش بگویید جواب می دهد دختر جان مگر همان یک روز بود؟ هر روز شهید می آوردند همه ی مادران همراه مادر ان شهید گریه و شیون می کردند هر روز روز شهادت فرزندانمان بود آن هم روز گاری بود به خاطر خدا تحمل کردیم باید این کار را می کردیم وقتی سیاوش شهید شد دخترش یک ساله بود هیچ آسان نبودحسین و غلام رضا هم که مجروح شدند روز های سختی را پشت سر گذاشتیم اما پشیمان نیستم باز اگر به دنیا بیایم و صاحب این چهار پسر شوم در راه انقلاب راهیشان می کنم.

می پرسم حالا زندگی با فرزندان چطور است؟

می گوید: همه ی دل خوشی من آنها هستند مرا مامان خدیجه صدا می کنند حالا همه خانواده دارند عروسی بیشتتر نوه هایم راهم دیده ام دختر سیاوش هم خانم دکتر دارو ساز شده است و در یک دارو خانه شاغل است وقتی هستند خانه شلوغ است و من هم شاد هستم وقتی هم سر زندگیشان هستند برایشان دعا می کنم گاهی هم با آن دوتا حرف میزنم هم صحبت تنهایی هایم هستند. و اشاره می کند به قاب عکس پسرش شهید سیاوش ایزدی و همسرش محمد ایزدی.

به گزارش عصر همدان مادران شهدا و جانبازان شیر زنانی هستند که شاید بتوان گفت همه ی ما حتی بیشتر شهدا به آنها مدیون هستیم که با الگو گرفتن از مادر سید الشهدا حضرت فاطمه(س) جان شیرین پاره ی تن خود را برای اسلام فدا کرده اند بودن آنها و دعای خیرشان تا همیشه نسیب ایران عزیز باد.

انتهای پیام / رض

لینک کوتاه : https://asrehamedan.ir/?p=101506
  • دیدگاه‌ها برای هر روز برای پسران شهیدم گریه می کردم/حضرت زینب و حضرت زهرا، الگوی ما بسته هستند

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰

دیدگاهها بسته است.