• امروز : یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024
4

معمای شب عملیات قراویز در پروازی خاموش

  • کد خبر : 164166
  • 12 شهریور 1401 - 8:49
معمای شب عملیات قراویز در پروازی خاموش

یک نوبسنده حوزه دفاع مقدس نوشت: در عملیات قراویز ۱۳ نفر از نیروهای اسدآباد از جمله فرمانده واعضای شورای فرماندهی سپاه اسدآباد شهید و یک شهر و ۱۴۰ روستای تابعه در ماتم و عزا می‌نشاند؛ این عملیات نتیجه و دست آوردی جز شهادت و داغ و آه و افسوس برای بازماندگان نداشت. به گزارش عصرهمدان؛ […]

یک نوبسنده حوزه دفاع مقدس نوشت: در عملیات قراویز ۱۳ نفر از نیروهای اسدآباد از جمله فرمانده واعضای شورای فرماندهی سپاه اسدآباد شهید و یک شهر و ۱۴۰ روستای تابعه در ماتم و عزا می‌نشاند؛ این عملیات نتیجه و دست آوردی جز شهادت و داغ و آه و افسوس برای بازماندگان نداشت.

به گزارش عصرهمدان؛ قاسعلی زارعی نوشت : در ۱۱ شهریور سال ۱۳۶۰ عملیاتی در منطقه سرپل ذهاب انجام می شود با هدف تصرف چند تپه ماهور ، البته مشرف به دشت ذهاب و شهر سرپل؛

در این عملیات ۱۳ نفر از نیروهای اسدآباد از جمله فرمانده واعضای شورای فرماندهی سپاه اسدآباد شهید و یک شهر و ۱۴۰ روستای تابعه در ماتم و عزا می‌نشاند؛

این عملیات نتیجه و دست آوردی جز شهادت و داغ و آه و افسوس برای بازماندگان نداشت.

بعداز سالها از سر دلتنگی به اتفاق ۷۰ نفر از اقوام و یاران و بسیجیان و دلسوختگان قدم بر خاک این مناطق گذاشتیم؛ درست ۳۴ سال واندی از آن ایام گذشته بود؛
گوی هنوز عرق های ریخته شده شان در تپه ماهورها خشک نشده بود ،
انگار فریادهای الله واکبرشان هنوز طنین انداز است،
چشم هایم را آرام روی هم می گذارم تا تجسم کنم آن شب را،
همه گلهای روئیده در این تپه ها خاطره اند ،
چه زیبا روئیده‌اند این شکوفه‌ها؛

کمی به اطراف نگاهم را می‌چرخانم تا مسیر رفته شان را تماشا کنم تا رزم شان تا شجاعت شان تا فریادشان وتا به خاک غلطیدن شان ؛
ندای درونم نهیبم میزند!
ساکت باش!!
آنجا کسی دنبال قمقمه اش می گردد؛
آن یکی مرگ رفیقش را به ماتم نشسته و آن یکی مرهمی بر زخمی ؛
گلوله‌ها چه بی رحمانه سیاهی شب را میشکافند و سینه ایی را نشانه ؛

پرستوها چه عاشقانه کوچ می کنند گوی خانه یارشان آنجاست.

سحرگاهان آرام خوابیده اند و نسیم صبحگاهی نوازش میکند تن خسته‌شان را
وچه سکوتی حکفرما شده از فریادها .

دستم را سایه چشمانم می‌گیرم، آن یکی هنوز خونش جاری است و هستی را به خونش رنگی،
چه سحرگاه عاشقانه‌ایی و چه دلتنگی‌ غریبانه‌یی.
از خود بی‌خود میشوم و فریادم بلند، آهای دوستان مهربانتر از برادر وآهای پیشکسوتان جهاد وشهادت خسته در خاکهای آغشته بخون؛ منم!! منِ خسته و از پا فتاده در کنارتان ،
میدانم اشکهای دلتنگی‌ام رامی‌بینید قصه غصه‌هایم را میشنوید، دل پر دردم دوا میخواهد، مرغ دلم لانه‌ی میخواهد، شاید دوای دردش لانه‌ی باشد در کنج دل مهربانتان،
بله منم همانی که بلیط پروازش مفقود و شده‌است آواره شهر‌،
وای خدای من چه سحرگاهی بوده آن روز،
همان یازدهمین روز از ششمین ماه سال شصت؛
سرم در پنجه‌های دستم می‌فشارم تا آرامش گیرم،
در میان همهمه‌ها صدایی آشنا مرا بخود میاورد با دردی کهنه؛
او خلوتگه به برادرش رسیده و مشتی از خاک قراویز را به دست گرفته آنرا بر روی قلبش گذاشته و حاجی قربانش را میخواند؛
سکوت کوه های قراویز را به اسارت گرفته، فقط گریه های از ته دل برادری که بعد از ۳۴ سال در کنار خاک برادر ، و چه غمگین است این سکوت واین گریه.

اما نه ؛ !! سکوت شکست می خورد و فریاد از مهمانان بلند میشود و همه گریه میکنند، کوه به صدا در آمد و هم صدا با صاحب گریه؛
گریه های محمد رضا برای داداش حاجی قربان تمامی ندارد، او بدون روضه میگرید و برادرش را در کوه فریاد میزند او برادرش را از دشت ذهاب و کوه های قراویز می جوید و می بوید ومی گرید؛

و چقدر این دل من سخت است واین چشم ها چقدر کم سو شده اند و این گوشها ناشنوا و این صدا خاموش.

گروه ۷۰ نفره اشک می ریزند به این دلتنگی و این صدای حزین واین های‌های گریه‌ی برادری در فراق برادر؛
هوش و گوش وچشمم را بقچه میکنم برسینه ام تا تسلای دلم باشد
تا برای همیشه بماند معمای آن شب در پروازی خاموش

انتهای پیام/ن

لینک کوتاه : https://asrehamedan.ir/?p=164166

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱
به نظر من !!!
  1. مجید عزیزی می گه:
    ۱۰:۲۰ مورخه ۱۲ شهریور ۰۱

    با سلام به مدیران سایت خبری عصر همدان و خدا قوت و خسته نباشید خیلی متاسفم که نویسنده مقاله کمترین اطلاعی از اهداف مهم و دستاوردهای عملیات ۱۱ شهریور ندارد و با نوشتن جمله ، در ۱۱ شهریور ۶۰ . .. . . . . . . . . . . . .با هدف تصرف چند تپه ماهور . . . . . . . . و این عملیات نتیجه و دست آوردی جز شهادت و داغ و آه و افسو.س برای بازماندگان نداشت ! ! ! ! ! متاسفانه نویسنده هیچ گونه اطلاعی از اجرای عملیات مشترک و هما هنگ سپاه و بسیج و ارتش برای اولین بار در جنگ تحمیلی را ندارد و بنوعی دست آورد های عملیات ۱۱ شهریور شهیدان رجایی و باهنر در ارتفاعات قراویز و کوره موش و دشت ذهاب و . . . . . . را مسخ نموده و با انشایی ساده و احساسی و بدون کمترین اطلاعی از حماسه عاشورایی رزمندگان استان همدان در عملیات شهیدان رجایی و باهنر هیچ انگاشته و به نوعی تفریط نموده است ، اینجانب مجید عزیزی یکی از فرماندهان آن عملیات بودم که در کنار حاج حسین همدانی و محمود شهبازی و حبیب الله مظاهری و حسن مرادیان و علی رضا حاج بابایی و حسن تاجوک و . . . . . . . . . . سایر رزمندگان غیور استان همدان بودم و لطفا با به جا ماندگان از آن عملیات مصاحبه نمایید نه با کسانی که از دور دستی بر آتش دارند و مطالبی می نویسند که سنخیتی با آرمان های امام و رهبری و شهدا ندارد مجید عزیزی جا مانده از شهدا

هفده − 6 =