با شنیدن برخی صحبتهای جذاب و پر از تجربه آنها اجازه خواستم تا اندکی کنارشان بنشینم و گپ و گفتی با آنها داشته باشم، وقتی خودم را به عنوان خبرنگار معرفی کردم استقبال کرده و با شوخی و خنده از من خواستند که حرفهایشان را مو به مو به رشته تحریر درآورم تا این یادگاری باشد از زنانی که روزگاری جوان و زیبا و پرتوان بودهاند اما حال که گرد پیری بر چهره و مویشان نشسته و کوله باری از تجربههایی هستند که راحت به دست نیامده، تجربههایی که گویا برای این زمان زنگ و بویی ندارد.
در ابتدای صحبتم به سختی زندگی و فشارهای اقتصادی کنونی اشاره کردم و از آنها در مورد اینکه آیا در طول زندگی خودشان چنین شرایط سخت و پرالتهابی را تجربه کردهاند پرسیدم که خانم اسکندری معلم ریاضی بازنشسته که همراه نوه و دوستانش به پارک آمده بود با خنده گفت: ما شرایط و روزهایی خیلی سختتر از این را دیدهایم و تحمل کردهایم ولی شاید آن روزها آستانه تحمل و طاقتمان بیشتر بود، ما روزهای اول انقلاب و جنگ را دیدهایم؛ به نظر من آن دوران زنان بسیار قانع و باگذشت بودند و حفظ محیط خانواده برایشان از همه چیز مهمتر بود و خیلی کم به ظواهر توجه میکردند، خود من در زمان جنگ همسرم هفتهها به جبهه میرفت و من بودم و چهار بچه قد و نیم قد که باید سر کار هم میرفتم.
آن روزها ما زمستانها سرد و پربرفی را داشتیم که گاهی تا یک متر هم برف میآمد و باید برای تهیه نفت سر صف میایستادیم یا اینکه نانوایی آنقدر زیاد نبود و باید یک صف دیگری را هم تجربه میکردیم برای خرید نان و البته صفهای دیگر..؛ برای شستن لباسها در سرما و گرما لباسشویی نداشتیم ولی امروز خانهها به راحتی گرم شده و آب گرم و انواع ماشینهای ظرفشویی و لباسشویی در اغلب خانهها هست.
در ادامه خانم محمدی که خانهدار و همسایه خانم اسکندری بود افزود: در زمان ما اینقدر رفاه وجود نداشت و زنان هم سن و سال من به خوبی یادشان هست که سختیها یکی دو تا نبود ولی ما تحمل میکردیم؛ من با وجودی که در سن پایین ازدواج کردم، ۶ فرزند را به تنهایی و بدون کمک بزرگ کردم، مسوولیت همه چیز بچهها با من بود چون همسرم از صبح تا شب سر کار بود امروز زنان یک یا دو بچه را به سختی بزرگ میکنند و دائم گلایه میکنند ولی دوران ما اینگونه نبود و بسیار قانع بودیم و شاکر.
آن زمان اکثر خانمها خیاطی و بافتنی بلد بودند و برای اهل و عیال خانه خودشان لباس میدوختند و میبافتند و یا فرشبافی میکردند که گاهی با این حرفهها درآمدی هم کسب میکردند و کمک خرج خانواده بودند؛ حتی بسیاری از مواد غذایی مثل رب و شیره و ترشی و مرباهای مختلف میپختند و مثل الان نبود که همه چیز کارخانهای و آماده و در دسترس باشد.
خانم محمودی، یکی دیگر از بانوان این جمع دوستانه که مربی بافتنی بود، گفت: سی، چهل سال پیش سبک زندگیها طور دیگری بود و مادران و زنان کمتوقع فرزندانی قانع هم تربیت میکردند. دوران ما اینقدر در زندگی ریخت و پاش اضافی وجود نداشت، رفت و آمدها زیاد بود چون تجملات کم بود اما امروز یک خانم که میخواهد مهمانی بگیرد باید سفرهاش را با انواع ژلهها و دسرها و چند جور غذا و سالاد پر کند، اینها خودش چشم و همچشمی و دوری خانوادهها را به دنبال دارد، اینطور سفره انداختنها در شرایط اقتصادی امروز جامعه فقط هزینه اضافی و بار مالی برای خانوادهها دارد. زمان ما پوشیدن لباس و کفش بچه بزرگتر که نو مانده بود بر تن بچههای کوچکتر عیب و عار نبود و به دنبال برند فلان و مارک بهمان نبودیم، بیشتر لباس بچهها را خودمان میبافتیم و میدوختیم؛ با اینکار هم مشغول بودیم و هم از نظر اقتصادی به صرفه بود. معتقدم باید یک تغییر اساسی و اصولی در زندگیهای ما و با رهبری خود خانمها شکل بگیرد.
در ادامه نظرشان را در مورد اینکه زنان و دختران امروز باید چه اصول و مواردی را به عنوان سکاندار خانه یاد بگیرند که بتوانند خانه و خانواده را در این جو سنگین اقتصادی به خوبی مدیریت کنند جویا شدم که خانم محمدی در جواب گفت: به نظر من حرف اول را در زندگی قناعت و صرفهجویی میزند، زنان همدوره من کمی حوصلهشان بیشتر بود و وقتی یک وسیلهای خراب میشد آن را سریع دور نمیانداختند بلکه با کمی ذوق و سلیقه تعمیر و تغییر میدادند و مجدد استفاده میکردند.
*زنان در گذشته قانع و صرفهجو بودند
زنان برای همه چیز که در خانه بود برنامه داشتند و اسراف نمیکردند مثلا آن زمان اینقدر برای غذا و نان اسراف نمیشد چون برای خرید نان باید در صف طولانی میایستادیم و اگر نانی هم باقی میماند خشکش میکردیم و آسیاب؛ برای تهیه برخی از غذاها به جای همین آرد سوخاری استفاده میکردیم یا همان نان خشک را با کمی پنیر، سبزی و گردو و روغن حیوانی مخلوط میکردیم و یک عصرانه خوشمزه و مقوی برای بچهها درست میکردیم یا تابستان که میشد میوههایی مثل آلبالو، زردآلو و هلو و انگور میخریدم و روی بالکن یا پشت بام یا پشت پنجره با نور آفتاب خشک و یا لواشک درست میکردیم، بچهها از میوههای خشک و لواشک و مویز و نخودچی به عنوان تغذیه استفاده میکردند، مثل الان نبود والدین با دادن پول توجیبی به بچه خیال خودشان را راحت کنند، آن هم در شرایطی که نمیدانند بچه در مدرسه یا بیرون مدرسه چه خوراکیهایی میخرد.
خانم اسکندری رشته کلام را به دست گرفت و اظهار کرد: الان با وجود رفاه و امکانات و بالا رفتن سطح معلومات مادران برای یک یا دو بچه خود وقت کافی نمیگذارند، بچه قبل از اینکه لباس، غذای و اتاق تک نفره با همه امکاناتش را بخواهد به محبت و بازی نیاز دارد ولی متاسفانه نسل امروز فکر میکنند هر چه این مواد لوکستر باشد بچه خوشحالتر است؛ چرا باید برای بچه کوچک تبلت و موبایل خرید در حالی که میتوان با وسایل ساده و ابتدایی به او کارهای مهارتی یاد داد تا سرگرم شود و هم فنی یاد بگیرد مثلا من به دخترانم از کودکی همان دوختن و کوک زدن و آشپزی کردن را یاد دادم و آنها بسیار با ذوق این کارها را میکردند و یا برای سرگرم شدنها هر وقت حبوبات میخریدم در سینی میریختم و جلوی آنها میگذاشتم که پاک کنند که با این کار هم بازی میکردند و هم کمک من میکردند، حالا که هر کدام شاغل هستند بر اساس مهارتهایی که در کودکی و نوجوانی یاد گرفتهاند در کنار حرفه بیرون از خانه خود در زندگی زناشویی بسیار موفقند؛ من همیشه عقیده داشتم یک زن قبل از اینکه شاغل و کارمند باشد باید یک مدیر موفق و خوب برای خانه و خانواده خود باشد.
وقتی مردان ما خیالشان از داخل خانه و تربیت فرزندانشان راحت باشد با انگیزه و امید بیشتری به کسب کار و درامد میپردزاند و باز این به مدیریت و برنامهریزی زنان برمیگردد.
خانم محمودی برایمان توضیح داد که امروز زندگی ما ایرانیها با ورود اینترنت و گوشیهای آن چنانی رنگ و لعاب غربی گرفته و من در اطرافم زنان و دخترانی را میبینم که ساعتها سرشان در گوشی است و حتی نمیدانند دور و برشان چه میگذرد حال این زن چگونه میتواند خانه و کاشانه خود را مدیریت کند جز اینکه هر روز بیحوصلهتر و عصبیتر شده و در عالم دیگری سیر میکند و با واقعیتهای زندگیش روبرو نمیشود؟ وقتی یک زن آستانه تحملش کم شود در مقابل همه ناملایمات زندگی فقط ناله میکند و ظواهر زندگی برایش مهمتر از باطن زندگی شده و این میشود شروع دعواها و بحث بین زوجین، بچه هم قربانی این کشمش میشود و با این شرایط آمار طلاق در کشور هر روز بالاتر رفته و خانوادهها آشفتهتر.
* دختران و پسران ما باید مدیریت بحران را یاد بگیرند
خانم اسکندری در ادامه افزود: ما دختران و زنان نسل جدید را رها کردهایم ولی باید این دختران از همان کودکی مهارت خوب زندگی کردن را آموزش بدهیم و آنها را برای فرداهایی تربیت کنیم که قرار است یک خانواده را اداره کنند و در کنار دروس مختلف باید حرفههای دیگری را بیاموزند، مثلا قبلا کتاب حرفهوفن بود که دختر و پسر در دوران راهنمایی مهارت و فن مختصری را تعلیم میدیدند که به نظرم بسیار خوب بود ولی متاسفانه حذف شد در حالیکه این کتاب باید در دوران دبیرستان بسط داده میشد و حتی مهارتهای زندگی زناشویی هم به داخل دبیرستانهای ما بیاید تا دختران و پسران از همان سن نوجوانی و جوانی بدانند که روزی پدر و مادر خواهند شد.
وی گفت: دختران و زنان ما باید بلد باشند در مواقع بحرانی چگونه زندگی خود را مدیریت کنند، همین چند وقت پیش نبود پوشک یک معضل شده بود؛ آیا در گذشته فقط پوشک وجود داشته در حالی که که ما بچههایمان را بدون این امکانات با کهنه بچه بزرگ کردهایم، پس گذر از یک بحران را باید به جوانانمان چه دختر و چه پسر یاد بدهیم تا کمبود چیزی اینقدر باعث ناراحتی و غصه آنها نشود.
در انتهای صحبتم نظرشان را در مورد نقش زنان در حمایت و مصرف محصولات تولید داخل پرسیدم که خانم اسکندری گفت: این کشور همه جور کالا و جنس با کیفیت دارد حال بگذریم که در این شرایط کنونی جامعه و احتکارهای مختلف، مردم سردرگم هستند ولی چرا تا وقتی جنس داخلی هست باید خارجی مصرف کرد این عمل یعنی خیانت به نسلهای بعد از خودمان که خانم محمدی با تأکید صحبت دوستش ادامه داد: پدر و مادر با آموزش صحیح به فرزندان خود و معلمان در مدرسه و صداوسیما با برنامهها و فیلمهایش میتوانند استفاده از کالای داخلی را آموزش دهند خود این تشویق باعث ایجاد ابتکار و خلاقیت در بچهها نیز میشود.
این گپ و گفت ساده که صحبت بسیاری از مادران و مادربزرگان هم دوره این سه بانوست ثابت کرد در این دو سه دهه اخیر تغییرات زیادی در سبک زندگی و طرز تفکر زنان و دختران ما ایجاد شده است؛ سبکی که چندان رنگ و بوی ایرانی ندارد؛ از این رو نسل جدید شاید توجهی به تجربه مادران و مادربزرگهای خود نمیکنند؛ شکاف بین نسلها روز به روز وسیعتر شده و در فاصله این شکاف، شبکههای اجتماعی که بیشتر خوراکشان از سمت غرب و شرق تأمین میشود جولان میدهند و ذهن فرزندانمان را با مطالبی غیرهمسو با فرهنگ و دین و عرف جامعه پر میکنند.
امروز کشور به یک انقلاب عظیم در حوزه زنان و البته با مدیریت و رهبری خود زنان برای تغییر در رویه زندگی نیاز دارد که بتوانند دختران و زنان مقاومتتر و مدبرتری تربیت کنند که از دامن زن، مرد به معراج میرسد.
……………………………
الهام شهابی
…………………………….