• امروز : یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024
7

تلاش میکنم با رونمایی از کتاب شهدای روستای حیران بتوانم چند شهید پر پر شده را از خاک ها به یادها بازگردانم

  • کد خبر : 150854
  • 06 اردیبهشت 1401 - 1:47
تلاش میکنم با رونمایی از کتاب شهدای روستای حیران بتوانم چند شهید پر پر شده را از خاک ها به یادها بازگردانم

بهار ملک محمد گفت: شهدا با جانشان و من با قلمم از خاکم دفاع میکنم؛ حتی اگر هیچ نفع مالی برایم نداشته باشد من وظیفه ی خود را انجام میدم. بارها هم شاهد بودم شهدا سلامم را پاسخ داده اند؛ همین برایم کافیست. به گزارش عصر همدان؛ در هفته های آتی قرار است از کتاب […]

بهار ملک محمد گفت: شهدا با جانشان و من با قلمم از خاکم دفاع میکنم؛ حتی اگر هیچ نفع مالی برایم نداشته باشد من وظیفه ی خود را انجام میدم. بارها هم شاهد بودم شهدا سلامم را پاسخ داده اند؛ همین برایم کافیست.

به گزارش عصر همدان؛ در هفته های آتی قرار است از کتاب “شهدای روستای حیران” در همدان رونمایی شود که اثر دیگری در مورد شهدای مظلوم و یرجسته ی همدان است. از این رو با نویسنده ی این کتاب به گفتگو پرداختیم.

عصرهمدان: خلاصه ای از رزومه و پیشینه خود خصوصا در زمینه حضور اعضای خانواده تان در جبهه نبرد حق علیه باطل بفرمایید.

بهار ملک محمد هستم متولد ۶۱/۱/۲۲ .

در خانواده آیی نظامی (ارتشی)متولد شدم فرزند دوم خانواده آیی پنج نفره بودم پدرم افسر مخابرات بود و پس از ۸سال جنگ تحمیلی در حالی بازگشت که هربار با سرفه هایش مشتی خون و فشنگ عراقی ها را بالا میآورد صدای سرفه های بابا لالایی شبانه مان بودو صدای صبحگاه و رژه و بانک آله و اکبر سربازان، الارم بیداری صبحگاهمان.

۱۹ بهار و زمستان از بهترین روزهای کودکی و جوانی رامیان فلس و سیم خاردار و سربازانی که روی دکل پست میدادند و شعر عاشقانه می‌خواندند را در پادگان‌های قزوین و تهران و همدان( شهید قهرمان) سپری کردم.

با پسر یکی از همکاران پدرم ازدواج کردم و زندگی متاهلی را آغاز کردیم عباس خداویسی هم در رشته حسابداری تحصیل کرده و سالهاست در گردان ۱۶۶ امام حسین،فعالیت میکند.باران رحمت بارید و خداوند دو فرشته را به ما هدیه داد.

باران دختر بزرگ و همدمم امروز ۱۲سال دارد و کوثر موفرفری ام ۶ساله است.

عصرهمدان: چه عامل یا عواملی سبب شد پا به عرصه نویسندگی بگذارید؟از چگونگی علاقه تان به نویسندگی در حوزه دفاع مقدس توضیح بفرمایید.چه آثاری دیگری در زمینه نویسندگی و ادبیات دفاع مقدس دارید؟

تحصیلاتم را در رشته ادبیات داستانی آغاز و به امید خدا تا ترم آینده در رشته حقوق فارغ التحصیل می شوم داستان نویسی را از ۲۵سالگی آغاز کردم

کتاب طوفان سیاه اولین کتاب داستای ام بود و به (چاپ سوم)رسید.

طوفان سیاه با ۲۷داستان کوتاه از دردهای جانبازان و ایثارگران جانبازان اعصاب و روان و جانبازان شیمیایی که از خانواده به نوعی طرد شده آند و کسی نمی‌تواندو شاید نمی‌خواهد که حالشان را درک کند، پرده برمیدارد و ششهایم را از نفسهای سنگینشان پر میکنم.شاید بتوانم گوشه ای از دردهایشان را به تصویر بکشم.

کتاب دوم با نام رها چون باد(چاپ سوم) به کوچه پس کوچه های همدان سری زده و از خیابان بابا طاهر گذشته به محله حاجی و پل پهلوانان رسیده و عاشقانه های آرامی را به تصویر می کشد.

پس از آن کتاب پرواز قاصدکها با ۱۲ داستان و دلنوشته کوتاه به چاپ رسید.

سال ۹۶ بصورت کاملاًًً اتفاقی خواهر شهیدی مرا به دنیای برادر شهدش برد با محسن فرجی شهید ۱۶ساله آشنا شدم.

۲سال ثانیه به ثانیه با محسن زندگی کردم خندیدم و اشک ریختم در خواب و بیداری با محسن و خواهرش همراه شدم در آخر کتاب دلتنگی زنهای پاییز را تقدیمشان کردم.

کتاب دلتنگی با استقبال خوبی روبرو بود و به چاپ چهارم هم رسید کتاب خاطرات طاهره خواهر شهید محسن.

عصرهمدان: نظر شما در خصوص اهمیت پرداختن به زندگی و خاطرات زنان در دفاع مقدس چیست؟

از دریچه چشمان خواهری به وقایع پس از جنگ پرداختم به درد و دلهای مادران و خواهران شهدا پرداختم وارد دنیای تلخ بی کسی و تنهایی این شیر زنان شدم قهرمانان پشت جبهه را یافتم. من در تمام لحظه هایی که پدرم جبهه بود کنار مادرم بودم رنگ پریدگی ها و اضطراب های مادرم را که سعی در پنهان کردنشان داشت حس میکردم بی برقی بی آبی صدای آژیر قرمز و لرزان در پناهگاهها شب را چگونه به صبح می‌رساندیم فقط خدا شاهد اضطرابمان بود. می‌دانستم پدرم زیر آتش گلوله و خمپاره است(سوغاتی بابا برایمان چتر منور می آورد و من سالها نمی‌دانستم که آنها چیست)من با دلتنگی های مادرم رشد کردم با سختی های او مزه تلخ و گس جنگ را چشیدم و امروز که خود در جایگاه یک مادر ایستاده ام بهتر درک میکنم آن زمان چه به مادرم و زنانی که در انتظار بازگشت همسران و پدران و برادرانشان بودند گذشته. به همین دلیل تمام نوشته هایم از دریچه نگاه یک زن به اتفاقات پشت جبهه بوده است. و معتقدم اگر از خود گذشتگی و صبر و ایثار این شیر زنان نبود هیچ پیروزی هم نبود و هیچ مردی قدرت ۸سال ایستادگی و جنگیدن نداشت.

ما تا ابد به مادرانمان و مادران شهدا مدیونیم. می‌خواهم بگویم کسی که پدرش را در کودکی و نوجوانی از دست داده یا با مشکلات جبران ناپذیر از جنگ بازگشته حکومت و حتی مردم در برابر آنها وظیفه دارند، خیلی از این مسائل و فاصله های ایجاد شده به دلیل ناملایمات سیاسی و عدم کارآمدی حکومت در انجام وظایف خودش است. چون جامعه ما یک جامعه ایدئولوژیک است، یعنی منِ صاحب قدرت، چون دارای ایدئولوژی هستم و تمام منافع و مضرات را حول محور این ایدئولوژی تعریف می‌کنم، معتقدین این نگاه خودی به حساب می‌آیند و یک عده‌ای هم غیرخودی می‌شوند. یعنی حقوق شهروندی را تحت تأثیر یک سری امتیازات عقیدتی و ایدئولوژیک قرارمی‌دهیم.

درواقع نارضایتی از جای دیگری وجود دارد که عده ایی دامن دفاع مقدس و شهدا و خانواده‌هایشان را می‌گیرند و برای همه این نگاه‌ها هم نمی‌شود جواب یافت و لازم هم نیست جواب بدهیم چون گیر کار جای دیگری است و به اصل دفاع مقدس و شهادت ارتباطی پیدا نمی‌کند.در جامعه بارها به خودم گفتند بس کن دیگر اینقدر شهید شهید میکنی! پرونده را ببند آنها رفتند خانواده هایشان هم سالهاست میخورند و از سهمیه و امتیازها استفاده میکنند دیگر تمامش کن اما من در جایگاه انسانی آزاده و با سواد هم ادبیاتی و هم حقوقی میگویم تا نفس میکشیم مدیون شهداییم و نباید فراموش کنیم نباید بگذاریم فراموش شوند. پدرم با جانش من با قلمم از خاکم دفاع میکنم؛ حتی اگر هیچ نفع مالی برایم نداشته باشد من وظیفه ام را انجام میدم.بارها هم شاهد بودم شهدا سلامم را پاسخ داده اند.همین برایم کافیست.

سال ۱۴۰۰ را باکسب ۵۳ مقام استانی و کشوری و دانشجویی پشت سر گذاشتم و انشالله امسال با رونمایی از کتاب شهدای روستای حیران بتوانم چند جوان پر پر شده را از خاکها به یادها بازگردانم و نسل جدید با مطالعه کتابها به خاطر بیاورند همین گوشه و کنار برای حفظ این خاک چه جوانها که تقدیم انقلاب نشد و چه مادرها که جگرشان نسوخت.

انتظار شما از دستگاه های فرهنگی، در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت چیست؟

آرزویم سلامتی و آرامش است برای هموطنانم و تنها خواسته ام از مسئولین توجه بیشتر به هنرمندانی است که بی هیچ بزرگ نمایی و چشم داشتی در تلاشند تا شهدا را ازخاکها به یادها بازگردانند‌.

عصرهمدان: در انتها اگر صحبتی برای مخاطبین ما دارید بفرمایید.

لازم است اضافه کنم آقای علیرضا لطفی(نویسنده فعال و موفق همدانی)نیز در تمام این مراحل استادانه شانه به شانه من حضور داشتند و مشوق من بودند درتمام مراحل نویسندگی از تمام زحمات ایشان تشکر کرده و برای این بزرگ مرد موفقیت و سربلندی درتمام مراحل زندگیشان آرزومندم.

عصرهمدان: از حوصله و وقت شما نهایت سپاسگزاری را داریم و برای شما در روایت از خود گذشتگی های انقلاب، آرزوی موفقیت داریم.

انتهای پیام/

لینک کوتاه : https://asrehamedan.ir/?p=150854

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
به نظر من !!!

6 + یازده =