• امروز : سه شنبه, ۶ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 26 November - 2024
5

دل نوشته برادر شهید سلگی برای قهرمان مرصاد

  • کد خبر : 122813
  • 06 مرداد 1400 - 8:48
دل نوشته برادر شهید سلگی برای قهرمان مرصاد

برادر سردار شهید حاج میرزا محمد سلگی به مناسبت عملیات غرورآفرین مرصاد و به یاد فرمانده این عملیات دل نوشته‌ای به یاد آن روزها نوشته است. به گزارش عصر همدان، شیرمحمد سلگی از رزمندگان نهاوندی دوران دفاع مقدس و برادر سردار شهید حاج میرزا محمد سلگی قهرمان عملیات مرصاد به مناسبت سالروز این عملیات غرورآفرین […]

برادر سردار شهید حاج میرزا محمد سلگی به مناسبت عملیات غرورآفرین مرصاد و به یاد فرمانده این عملیات دل نوشته‌ای به یاد آن روزها نوشته است.

به گزارش عصر همدان، شیرمحمد سلگی از رزمندگان نهاوندی دوران دفاع مقدس و برادر سردار شهید حاج میرزا محمد سلگی قهرمان عملیات مرصاد به مناسبت سالروز این عملیات غرورآفرین دل نوشته‌ای به یاد برادر شهیدش نوشته است.

بنام خداوند لوح و قلم و خدایی که داننده رازها و نخستین سرآغاز آغازهاست، بنام آن والایی که زینت زبان‌ها یادگار جان‌ها از نام اوست، بنام خدایی که شاهد است و شهدا را دوست دارد، سلامی سرشار از عطر گل یاس در لفافه پرمهر محبت وجود همه‌کسانی که تحمل خواندن این دل نوشته ناچیز حقیر رادارند.

سلام حاج میرزای عزیزم، دلم تنگ است و تنگ، برادرم حالا فهمیدم که دوری برادر چقدر سخت است، حالا فهمیدم که واقعاً تو را نمی‌شناختم، برادرم نمی‌دانم از کجا باید شروع کنم و از چه برایت بنویسم، دلم پر از درد دل‌ها و تنهایی‌هاست، اما زیر هجوم کلمات ذهنم خالی‌شده، این بار اولی نیست که می‌خواهم برای تو برادر شهیدم نامه بنویسم، اما اولین بار است که این‌قدر دل‌تنگم، بغض گلویم را فشرده و هوای ابری دلم میل باریدن دارد، نمی‌دانم چرا قلبم می‌سوزد شاید می‌خواهی دل لرزانم را همراهی کنی و دل نوشته ناچیز برادرت را کمک و همراهی کنی.

حاجی جان برادر مؤمن و با اخلاصم دلم سخت برایت تنگ‌شده چراکه سالگرد عملیات غرورآفرین مرصاد فرارسیده، اما تو دیگر نیستی …

کجا سراغت کنم باز ببینمت؛ چون هرسال در سالگرد عملیات مرصاد در صدا سیمای جمهوری اسلامی پخش زنده از شما مصاحبه می‌کردند و شما را می‌دیدم و بعد از مصاحبه به شما تلفن می‌زدم و دلم آرام می‌گرفت.

به یاد آن روز افتادم؛ گردان ۱۵۲ که از جنوب برمی‌گشت و به منطقه عملیاتی چهار زبر رسیدیم، چه کنم برادر است به یاد پاهای مصنوعی شما در آن شرایط افتادم اجازه از فرمانده گردان سردار ظفری گرفتم و به دیدن تو برادر و فرمانده عزیز بیایم و به‌محض رسیدن به منطقه به سوله و سنگر فرماندهی رسیدم. چشم‌های مظلومانه و خسته‌ات به علت شب نخوابی را دیدم باز دل‌خوش شدم، اما با روحیه سرشار از شجاعت و غیرتت به من گفتی برو نیروهایتان را آماده کنید.

و گفتی باید این منطقه را از شر مزدوران منافق و وطن‌فروش و پاک‌سازی کنید، داداش عزیزم حاجی تو فرمانده ام بودی و برادرم و هم حکم پدری روی حقیر داشتی، نمی‌دانم غریب یک سال ونیم است با دوریت چکارکنم.

برادر عزیز و دلبندم فقط دل‌خوشی و آرامش روحی من این است که هر هفته دو سه بار بر سر مزار مطهر و ساده‌ات می‌آیم و صورتم را روی مزار مطهرت می‌گذارم و با شما درد دل می‌کنم و بهت می‌گویم حاجی عزیز برادر خوبم دوستت دارم هوای ماها زمینی‌ها را داشته باش و بازهم ما را فرماندهی کن.

روحت شاد عزیزتر از جانم و راهت پر رهرو باد

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوش نود باشی و ما رستگار

از قافله شهدا جامانده شیرمحمد سلگی

انتهای پیام/س

لینک کوتاه : https://asrehamedan.ir/?p=122813

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
به نظر من !!!

هفده − دو =