دلتنگ یار شده بود، اما حالا دیگر دست های نیازش را به سمت ضریح یار دراز کرده است و اشک ها امانش را بریده اند، آن را کنار می زند تا سلام بدهد، قلبش به تپش افتاده و تکیه بر دیوار حرم، زیارت خوان جلو می رود و کربُ و بلا می طلبد.
به گزارش عصر همدان، یک راست برویم سر اصل ماجرا؛ اگر هم اینک در حرم امام رضا(ع) درب آخر را باز کنند به امامت چه می گویی؟
دستهایش را بالا می برد دست راستش کمی بالاتر، از میان آن همه پابوس حرم یار دیدن ضریح کمی برایش مشکل شده است، اشک ها امانش نمی دهند، مدام آن را از جلوی چشمانش کنار می زند، می خواهد فقط ضریح را ببیند، حالا دیگر روی پنج انگشت پا، قد خود را کمی بلندتر می کند و دست راستش را باز تکان می دهد، رو به ضریح؛ سلام امام رضا(ع) سلام، دل تنگتان بودم، دیدی آمدم، هنوز هم باورش برایش دشوار است.
تکیه بر دیوار حرم، زیارت خوان جلو می رود و کربُ و بلا می طلبد.
دست های خالی اش را باز بالا می برد. چیزی ندارد که به جایش طلب کند، همین که ضامن آهو او را پذیرفته برایش کفایت است.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى …
چقدر با تو بودن لذت بخش است و عزت آفرین. قبل از آنکه پابوست شود، همه گفتند سلام ما را هم برسان. مادر، پدر، خواهر و برادر دلتنگت بودند، دلتنگِ دلتنگ. از همسایه ها گرفته تا آن بقالی سر کوچه و چقدر دلتنگی دشوار است.
بعد از آن نذر و نیاز و دعاها حال دیگر خود را روبروی ضریح می بیند. گفته اند زیارت ثامن الحجج حج فقراست.
در مسیر آهسته آهسته زیرلب این شعر را زمزمه می کند؛ “اومدم امام رضا تا با تو درد و دل کنم جون زهرا(س) مادرت مریضا را شفا بده … درو وا کن اومدم به من نگاه کن اومدم”
نمی داند به خاطر گناهاشان جلو برود یا نه.قلبش به تپش افتاده از گناهان کرده خود خجل است، می داند که امام، شاهد و ناظر بر اعمالش بوده، اما رئوفی رضا(ع) او را شیفته خود کرده و باز تمام پهنه صورتش از اشک پر می شود.ای اشک ها نبارید تا ضریح دیده شود؛ سلام آقا جواب سلام واجب است و اگر نمی شنویم مشکل از ماست از گناهانی که میان ما و شما حائل ایجاد کرده.
راستش را بخواهی تمام آن دعاهایی را که سفارش کرده بودند در لحظه ای از تو خواست و اما دعای اولش اللهم عجل لولیک الفرج است که مدام تکرار می کند.
اینک آن گوشه حرم که حتی نشسته گل های سرخ و سفید ضریحت مشخص است برایش آرامش بخش تر شده. بوی عطر حرم هم به مشام می رسد.نشسته و تنهای و تنها به ضریح چشم دوخته. انگار نه انگار حرکت سایر زائران گاهی مانعی برای دیدنش می شود.
می گویند نگاه به ضریحت آرامش می بخشد، راست گفته اند.و این اشک هاست که باز می بارد. اشک هایی از ذوق وصال.
زنگنه
انتهای پیام/ز