به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «عصرهمدان»؛ حکیمه دباغ درحاشیه اجتماع بانوان مقاومت دیار الوند نکوداشت بانوی مجاهد خواهر دباغ در امامزاده عبدالله همدان برگزار شد به خبرنگار عصر همدان گفت: فامیلی مادر من حدیدچی و فامیلی پدر من دباغ بود اما به دلیل اینکه پدرم همیشه با مادرم همراه بودند مادرم میگفت اگر به خاطر کارهای من قراره صوابی نوشته شود دوست دارم همسرم هم در آن شریک شود برای همین خودش را دباغ معرفی میکرد.
وی با بیان اینکه خانم دباغ برای همه کارهای خود برنامهریزی داشتند، گفت: مادر من همزمان با فعالیتهای سیاسی به زندگی هم میرسید و همه امورات ۸ فرزند خود را رفع و رجوع میکرد.
فرزند خانم دباغ با بیان اینکه به یاد ندارم مادر من یک جلسه از جلسات انجمن اولیا و مربیان را شرکت نکرده باشد و عضو موثر انجمن بود، تأکید کرد: اگر میخواهید در زندگی فعالیت فرهنگی اجتماعی داشته باشید باید برنامهریزی کنید تا به همه کارهای خود برسید.
وی با بیان اینکه خانم دباغ همیشه طبق علایق فرزندانش هدیه تهیه و بعد از گرفتن کارنامه اهدا میکرد، ادامه داد: مادر من با هر کدام از فرزندانش با توجه به شرایط سنی آنها بازی میکرد و وظیفه مادری و همسری را فدای فعالیت سیاسی نمیکرد.
حکیمه دباغ با اشاره به اینکه مادر من در زندان ساواک زندانی شد خواهر کوچک من دو سال بود وقتی رفتیم به ملاقات وی رفتیم چون خواهر من حجاب پوشیه داشت اجازه ندادند به ملاقات برود و خواهر من حجابش را به دیدار مادر ترجیح داد، ابراز کرد: مادر من حجاب و اعتقادات را برای ما نهادینه کرده بود.
وی با بیان اینکه مادر من بسیار مردمدار بود، تأکید کرد: مادر من برای راه انداختن کار مردم سرش درد میکرد و میگفت با لسان، آبرو، پول تو جیب باید کار مردم راه بیاندازیم.
فرزند شهید دباغ با اشاره به اینکه مادر من وقتی در بیمارستان شریعتی بستری بود وقت دید برای همراه مریض صندلی پیشبینی نشده بدون هماهنگی با ما تعداد زیادی صندلی برای همراهان بیمار خریداری کرد و به بیمارستان اهدا کرد، مطرح کرد: وقتی در بیمارستان هم بستری میشد باز به فکر مردم بود و به دنبال رفع حوائج دوست و آشنا و حتی پرسنل بیمارستان بود.
وی با بیان اینکه خانم دباغ در خرید و تهیه جهیزیه هم فعال بود، عنوان کرد: مادر من در عین حالی که به نظر شخصی خشن و مبارزاتی می آمد اما بسیار ریزنگر بود بسیار عطوفت داشت به طوری که گریه بچهها را نمیتوانست تحمل کند.
حکیمه دباغ با بیان اینکه مادر من در مبارزه با کوموله دموکرات شهر مریوان کومله یک بچه را مقابل چشمان مادرم به شهادت میرسانند و تا وقتی مادرم زنده بود هر وقت آن صحنه را به یاد میآورد بیاختیار گریه میکرد، گفت: مادر من در عین اینکه بسیار عطوفت داشت یک مربی نظامی بود و در لبنان و فلسطین آموزشهای چریکی را آموخت و در جنگ حضور داشت.
وی با بیان اینکه مادر من بسیار سادهزیست بود و علیرغم مشکلاتی که داشت بسیار شاد و آراسته زندگی می کرد و تجملاتی نبود و رنگ تیره نمیپوشیدند، خاطرنشان کرد: مادر من در یک آپارتمان ۱۱۷ متری در نزدیکی میدان آزادی زندگی میکرد.
در ادامه همسر شهید امیدزاده و کارگربرزی خاطرات خود را بیان کردند.
انتهای خبر/ حا