• امروز : چهارشنبه, ۷ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 27 November - 2024
5
به بهانه 26 اسفند؛

نمایان بودن سایه مرگ بر سر حلبچه

  • کد خبر : 213064
  • 26 اسفند 1402 - 22:53
نمایان بودن سایه مرگ بر سر حلبچه
نویسنده کتاب «دست خدا» نوشت: در صبحگاهان وقتی دشت حلبچه به صبح ظفر دل بسته بود، سایه مرگ بر سر شهر حلبجه نمایان بود.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «عصر همدان»؛ به نقل از آوای سید جمال قاسمعلی زارعی به مناسبت ۲۶ اسفندماه، سالگرد بمباران حلبچه در سال ۱۳۶۶، در یادداشتی نوشت: درست در۳۶ سال پیش در چنین روزی در عملیات والفجر ۱۰ وارد شهر حلبچه یکی از شهرهای کردنشین عراق شدیم، بدون مقاومت و بدون حتی شلیک گلوله‌ایی.
اهالی شهر آماده پذیرایی از ما شدند، به رسم سنت کردها، زنان با دود کردن اسپند و مردان هم چند قدم فاصله از محل کار خود، به نشانه استقبال ورود ما را خوشآمد می‌گفتند، حتی کودکان شهر هم از دیدن ما ترس و وحشتی نداشتند و به زبان کودکانه ورود ما را خوشآمد می‌گفتند، بازاریان و کسبه به شغل خود مشغول بودند.
تک و توکی که به خاطر درگیری در خطوط مرزی از شهر خارج شده بودند در حال برگشت به شهر بودند.
ایرانی‌ها گویی به خانه خود آمده‌اند با محبت واحترام و بدون کوچکترین تعرضی و یا گارد نظامی، اینان دل‌ها را تسخیر و مهربانی ارمغان‌شان بود.
غروب چراغ های شهر یکی یکی روشن شد و مردم به استقبال آرمش شبانه می‌رفتند و شهر اصلاً نشانه‌ایی از یک شهر جنگی نداشت.
در صبحگاهان وقتی دشت حلبچه به صبح ظفر دل بسته بود، سایه مرگ بر سر شهر حلبجه نمایان بود.
گروه گروه از مردم شهر دست به عصا با چشمانی اشک بار آواره دشت و بیابان شده بودند، چه درد ناک است مردمی بع دست حکومت خود مورد بی مهری که نه هدف بمباران شیمیایی قرار گیرند.
دخترکانی که اشک امان آن‌ها را بریده بود و تن نازک و کوچکشان بر اثر بمباران شیمیایی تاوول زده بود، چه نو عروسانی که در آن شب برای همیشه آرامیدن و چه کودکانی که در حسرت بازی‌های کودکانه سر به بالین مرگ گذاشت.
حالا من کرد زبان، وقتی سوز و گریه و مویه زنان کرد را می‌دیدم و می‌شنیدم. چقدر باید صبر می‌داشتم و تحمل می‌کردم تا اشک و آه و دردهایم را سرکوب کنم و مرحمی برای پاهای برهنه و زخمی شان باشم، یا چشمانی اشک‌آلود و مصدوم را مداوا کنم و یا برای نجات آن‌ها از زیر بمباران‌های متوالی عراقی‌ها فکری کنم.
الحق و الانصاف که گردان تحت فرماندهی‌ام دلسوزانه و برادرانه سنگ تمام گذاشتند و چه روز سختی بود روز ۲۶ اسفند ۶۶ و چه غمگین است این دل بی قرار بعد ازاین همه سال.

انتهای خبر/ن

لینک کوتاه : https://asrehamedan.ir/?p=213064

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
به نظر من !!!

یازده − 5 =