امروز ۱۱ شهریور ماه همزمان با سالروز شهادت فرمانده سابق سپاه اسدآباد و ۱۲ تن از شهدای قله قراویز است که در پاسداشت این روز علی رستمی، نویسنده اسدآبادی نوشت: سردار شهید علیرضا خزایی، اولین کسی بود که کلاسهای نهجالبلاغه در سپاه و مدارس و مساجد را برپا و با سخنان گهربار حضرت علی(ع)، طعم اخلاق و جهاد را به کام شاگردانش شیرینتر کرد.
به گزارش عصهمدان؛ در ۱۹سالگیاش فرماندهی سپاه شهر را عهدهدار شد و به تجهیز پاسداران و بسیجیان به سلاح و صلاح مشغول شد. نگران بچههای شهر بود. جوانانی که به راحتی جذب گروههای مارکسیستی و التقاطی میشدند. برای آمادگی ساعتی حضور در پشت تریبون، خوابش را کوتاه میکرد و تا پاسی از شب تفسیر قرآن و نهجالبلاغه میخواند.
سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ در و دیوار شهر اسدآباد، پر از شعارهای فریبنده گروهکهای عمدتاً چپ و سازمان مجاهدین خلق شده بود.
آنها در دیوارنویسیها به مردم توصیه میکردند که؛ «کار بخوانید» و اینها مینوشتند «مجاهد بخوانید».
کار و مجاهد دو روزنامهٔ پر تیراژ بودند و خوانندگان بسیار داشتند.
علیرضا خزایی فرمانده سپاه فریاد میزد و توصیه میکرد تنها سخنی که میتواند در برابر شعارهای فریبنده این دو گروه بایستد و منجی جوانان از انحراف شود، سخنان علی علیهالسلام است.
میگفت: بچهها! شما هم بنویسید: «نهجالبلاغه بخوانید»
و او خود اولین کسی بود که کلاسهای نهجالبلاغه در سپاه و مدارس و مساجد را برپا و با سخنان گهربار حضرت علی علیهالسلام، طعم اخلاق و جهاد را به کام شاگردانش شیرینتر کرد.
انتظار داشت در آن بحبوحهٔ سخت و فرصت کم، از منارۀ همۀ مساجد و همهٔ منابر و تریبونهای شهر فریاد علی علیهالسلام طنینانداز شود.
او با نهجالبلاغه، در دامن پر مهر خویش، شهیدان و مجاهدان و سربداران بسیاری را پرورش داد که بعدها منشأ خدمات علمی و عملی در ادامه دفاع مقدس شدند.
با آنکه جای جای شهر، کلاس نهجالبلاغه برپا بود، باز هم وِردِ زبانش این بود:
«بچهها! نهجالبلاغۀ علی خیلی غریبه.»
این جوان، دقیقاً ۴۰سال پیش، قبل از اتمام ۲۱ سالگیاش در ۱۱شهریور ۱۳۶۰ در هجوم به دشمن متجاوز بعثی به همراه ۱۲تن از شاگردان سربدارش در ارتفاعات قراویز سرپلذهاب شهد شیرین شهادت را نوشیدند و به لقاءالله و مقام رفاقت با خدا رسیدند.
بگذارید کامتان را مثل کامم تلخ کنم؛
با رفتنش کلاسهای نهجالبلاغه تعطیل شد و سال به سال تصویرش و وصیتنامهاش کوچک و کوچکتر شد و طنین سخنانش خاموش و خاموشتر.
آخرین سخنش در آخرین روز حضورش در شهر، خطاب به مردمی که به بدرقهاش آمده بودند، این بود:
«… شهادت یک مرگ تحمیلی نیست، یک انتخاب عاشقانه است و ما امروز میخواهیم برویم و قربانی خدا بشویم.»
خدایا محبت اهل بیت پیامبر و رفیقانی چون این شهید را در دل ما افزون کن و شک و تردیدها را در رسیدن به مقام لقاءالله از دل ما بزدا.
آمین یا ربالشهداءوالمجاهدین.
کوچکترین بازمانده از شاگردان نهجالبلاغه شهید علیرضا خزایی- علی رستمی
انتهای پیام/ن