به گزارش عصر همدان؛ یادآوری روزهای دفاع مقدس و سالروز فتح خرمشهر پُر است از بغض هایی که گاه از روی شادی است و گاه از روی ناراحتی…
هر نقطه ای از ایران اسلامی را که نگاه کنیم ردپای بزرگمردانی به چشم می آید که روزی جان و داراییشان را در دست گرفتند و راهی جبهه حق علیه باطل شدند… دلاورمردانی که اگر نبودند معلوم نبود حالا وضعیت سرزمین مادری مان چگونه بود؟ اصلاً می توانستیم آزادانه در خاک مادری قدم بگذاریم و زندگی کنیم یا خیر؟
جنگ جویانی که در گمنامی تلاش کردند یک وجب از خاک وطن را هم به دشمن ندهند، غیور مردانی که تک تک لحظات زندگیشان شبیه به زندگی افسانه هاست…اما افسانه نیستند… آنها از هر واقعیتی واقعی ترند و از هر اسطوره ای استوارتر…
یکی از این غیور مردان، باغبان سپاه است، باغبانی که دوستانش به او مهاجر می گفتند؛ آری شهید محمود شهبازی، همان رزمنده ای که روزی دانشجوی فاتح لانه جاسوسی بود، روزی دیگرعضو شورای هماهنگی کل سپاه، یک روز فرمانده سپاه انصارالحسین(ع) همدان و موسس هیئت ثارالله همدان و در واپسین روزهای دفاع از وطن جانشین تیپ محمد رسولالله (ص) … یار شفیق حاج احمد متوسلیان، ابراهیم همت، حسن باقری، حاج حسین همدانی و مسیح کردستان بروجردی…
این ۶ ستاره آسمان روی زمین، روزگارانی را باهم سپری کردند که پر بود از ترکش توپ و خمپاره، هر کدام در مقطع زمانی یکدیگر را از دست دادند اما حالا در آسمان هشتم در کنار یکدیگر میدرخشند و عِندَ رَبِّهِم یُرزَقوناند رشادت های شهید محمود شهبازی باعث شده بود تا شهید باقری بگوید: «کلید عملیات آزادی خرمشهر وقتی زده میشه که دست شهبازی برسه به جاده خرمشهر-اهواز» و همین هم شد،
مهاجر ۲۴ ساله ی سپاه توانست قفل آزادی خرمشهر را با کلید ایمان و تقوا در اوج گمنامی باز کند. او قبل از آغاز عملیات فتح المبین به جبهه جنوب رفت، پس ازعملیات فتح المبین در کنار رزمندگان غیور و به همراه شهید احمد متوسلیان که فرمانده لشکر محمد رسول الله(ص) بود موفق به بازپس گیری خرمشهر پس از ۵۷۵ روز اشغال توسط بعثی ها شدند.
شهید شهبازی در پشت دژ مارد در جبهه شمال شرقی خرمشهر، مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و در تاریخ دوم خرداد ۱۳۶۱ برای دیدار با یار حقیقی به سوی آسمان شتافت… باغبان سپاه قبل از شهادتش به راننده جوان میسپارد که برای او پس از آزادی خرمشهر دو رکعت نماز در مسجد جامع خرمشهر بخواند و همین یعنی آنقدر با خدا رفیق بود که فرشتگان الهی در گوشش زمزمه کرده بودند تو دیگر شهید می شوی… او آنقدر گمنامی را دوست داشت که تا روز شهادتش مادر و پدرش هم ندانستند که فرزندشان سردار و جانشین تیپ محمد رسولالله است و مزد خلوص نیت و کار برای رضای خدارا با شهادتش گرفت…
پیکر پاک این شهید بزرگوار در گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت
شهید احمد متوسلیان درباره وی میگوید: برادرمان مهندس محمود شهبازی، دانشجوی سال چهارم دانشگاه علم و صنعت بود و رشته صنایع میخواند، در آن ایام ایشان مسئول سپاه همدان بود و فرماندهی جبهه قراویز در منطقه عملیاتی سر پل ذهاب را بر عهده داشت، میتوانم به جرأت بگویم که ایشان از اول جنگ در تمام نبردهایی که علیه ارتش عراق در جبهه غرب انجام میگرفت؛ شرکت داشت، به جای اینکه توی سپاه استان بنشیند و پشت میزهای آنچنانی خودش را گم کند چنان که متاسفانه بعضیها خودشان را گم کردند، همیشه در جبهه بود و در حال جنگ بود.
خاطره ای از لحظه دادن خبر شهادت سردار محمود شهبازی به مادرش که از زبان شهید حاج حسین همدانی و به قلم حمید حسام نوشته است را می خوانید: «صدای رادیو هنوز میآمد؛ اما نه از بلندگوی مسجد. کنار مادر یک رادیوی کوچک روشن بود. سرش روی سینی اسپند بود و گوشش به رادیو و بادبزن حصیری میان دستانش میلرزید. خبر را از رادیو شنیده بود. انگار سعی میکرد خودش را دلداری بدهد. هی صلوات میفرستاد؛ اما نمیتوانست جلوی گریهاش را بگیرد… همدانی چند گام به سمت مادر برداشت. دود اسپند توی صورتش پیچید. میان چشمانش حلقهای از اشک نشست. دل دل کرد که با چه کلمهای آغاز کند. فکر کرد که مادر میخواهد چیزی بپرسد. جلو رفت و گفت: «همه میدونستن که جای محمود توی این دنیا نیس.» مادر حرفی نزد، فقط با خودش نجوا میکرد.