در این برهه از زمان که تورم سه رقمی را تجربه کردیم و قدرت خرید کارگران بشدت کاهش یافته افزایش قیمت بنزین بدترین راهکار ممکن بود.
به گزارش عصر همدان؛ پیرامون مسئله افزایش قیمت بنزین دو سوال مطرح است که آیا افزایش یکباره و غافلگیرانه قیمت بنزین مقبول علم اقتصاد است؟ و تحت چه شرایطی این عمل باید انجام بگیرد؟
و سوال دوم این است که آیا افزایش قیمت در این برهه از زمان برای کاهش مصرف و تقاضای بنزین، تنها و یا بهترین راهکار بوده یا نه؟
برای پاسخ به سوال اول از فرضیه انتظارات عقلایی کمک می گیریم. در سال ۱۹۹۵ ، کمیته نوبل، نوبل اقتصاد را به رابرت لوکاس به دلیل بسط فرضیه انتظارات عقلایی اهدا کرد. پیش از ظهور فرضیه انتظارات عقلایی، میلتون فریدمن مفهوم انتظارات تطبیقی را در اقتصاد مدرن وارد کرد و ایده اصلی آن این بود که شخص انتظارات خود را در مورد هر متغیر اقتصادی مانند تورم، نرخ بهره، نرخ ارز و مانند آن را با توجه به رفتار آن متغیر در گذشته شکل می دهد و بتدریج و گام به گام، خطای خود را اصلاح می کند.
نتیجه جالب این نظریه این است که مردم به طور موقت و در کوتاهمدت به واسطه تغییر در متغیرهای اقتصادی مانند تورم، اشتباه می کنند و فریب می خورند، اما خطاهای خود را به تدریج و طی زمان اصلاح خواهند کرد مفهوم این جمله این است که دولت در کوتاه مدت با اجرای سیاستهای تورمی خود میتواند سبب کاهش بیکاری شود اما در بلندمدت چنین چیزی امکان ندارد.
در مقابل این فرضیه، فرضیه انتظارات عقلایی توسط لوکاس مطرح شد او معتقد بود که اقتصاددانان و دولتها مردم را عاقل فرض کنند چون در نهایت مردم میفهمند که سیاستگذاران از چه مدلی در اقتصاد استفاده میکنند. طبق این فرضیه عوامل اقتصادی، انتظاراتی را شکل نخواهند داد که به طور سیستماتیک طی زمان، غلط باشد.
فعالان اقتصادی از اشتباهات گذشته، درس گرفته و تغییرات لازم را در انتظارات خود ایجاد نموده و خطاهای خود را تصحیح مینمایند و یا بعبارتی در شکل دهی انتظارات خود فقط از اطلاعات گذشته متغیرها استفاده نمی کنند بلکه از تمامی اطلاعاتی که در دسترس است چه گذشته و چه آینده در پیش بینی متغیرها استفاده می کنند.
طبق این نظریه دولت تنها زمانی در اجرای سیاستهای خود موفق است که مردم را فریب بدهند و سیاستهای خود را بصورت غافلگیرانه بکار گیرد و یا بعبارتی در اجرای سیاستها، سیاستهای منظمی بکار نگیرد.
بنظر می رسد که دولت در افزایش قیمت بنزین از سیاست غافلگیرانه استفاده کرده است. اما خود دولت غافلگیر شده است زیرا طبق همین نظریه دولت نباید اعتبار خود را نزد فعالان اقتصادی از دست داده باشد.
مقامات دولتی بایستی به این نکته توجه می کردند که انتظارات فعالان اقتصادی به نحو عقلایی شکل میگیرد، میتوانند این امر را پیشبینی کنند که دولت در عدم پایبندی به سیاست اعلامی خود نفع میبرد و بنابراین به آن پایبند نخواهد بود یا بعبارت بهتر چون مردم به دولت اعتماد ندارند پس سیاست اعلامی و حمایتی دولت را باور نکرده و انتظارات تورمی در سریعترین زمان شکل خواهد گرفت و بدنبال آن تورم در اقتصاد بوجود خواهد آمد.
لازم است به مسوولین این گوشزد را کرد که اولا ضرر اجرای سیاستهای غافلگیرانه خیلی بیشتر از منفعت آن در کوتاه مدت هست و ثانیا در برخی از اقتصادها امکان دارد خود دولت غافلگیر شود نه مردم.
اما جواب سوال دوم، آیا افزایش قیمت بنزین بهترین راهکار است و یا نه؟
مسلما در این برهه از زمان که تورم سه رقمی را تجربه کردیم و قدرت خرید کارگران بشدت کاهش یافته افزایش قیمت بنزین بدترین راهکار ممکن بود زیرا بنا بدلایلی که گفتم افزایش این نهاده بدلایل عدم اعتماد مردم به دولت سبب تورم خواهد شد و دولت نمی تواند در زمینه تثبیت قیمت اقدامی انجام دهد و از طرف دیگر هدف دولت از این افزایش کاهش تقاضا و کاهش مصرف بنزین است.
برای کاهش تقاضای بنزین راهکارهای دیگری هم هست مثل اصلاح خودروها. بنا بر آمار موجود متوسط مصرف سوخت در کشور حدود ۱۰ لیتر در هر ۱۰۰ کیلومتر است که متوسط میزان آن در سایر کشورها ۷ لیتر به ازای هر ۱۰۰ کیلومتر و در کشورهای پیشرفته در حدود ۲.۵ لیتر گزارش شده است. خوب سوال اصلی اینجاست که چرا هیچ انگیزهای برای اصلاح و نوسازی خودروها نیست؟ آیا مراکز تحقیق و توسعه در کشور وجود ندارد؟ و یا اینکه ارادهای برای اصلاح نیست؟
جلال مولابیگی
انتهای پیام/م