داستان امروز ما، حدیث هم نفس شدن با جانباز شیمیایی و عکاسی است که دست بر قضا “شب های ساسان” را خلق کرده، همان کتابی که نخستین مستند اقتباسی به صورت نمایشنامه رادیویی از تهیه و ضبط شده اش همراه همیشگی زائران در راهیان نور بوده، تا درخشندگی سفره ستارگان آسمانی در راهیان نور را برابر هتل های چند ستاره به رخ همگان بکشاند و گنجینه اسرار دفاع مقدس را باز کند.
به گزارش خبرنگار عصر همدان به نقل از رودآور؛ ۲۰ اسفند ماه به مناسبت نخستین حضور مقام معظم رهبری در راهیان نور به روز ملی راهیان نور و آغازین روز هفته ی بزرگداشت راهیان نور نامگذاری شده است.
هم نفس با شهدا
سال های سال است که کاروان های کوی یار به هوا دل دادن به کربلای ایران پا در خاک های پاک مناطق عملیاتی جنوب می گذارند و با نفس شهدا هم نفس می شوند.
زائرانی که در مناطق عملیاتی دفاع مقدس چه در جنوب و چه در غرب کشور حضور می یابند، عشق به ولایتمداری شهدا را در آن مناطق با تمام وجود احساس می کنند،
با خاکیان زمینی که آسمانی شدند سر بر سجده می گذارند، دلشان، احساسشان و جسمشان با شهدا لحظات نابی را طی می کند.حس و حالی وصف نشدنی.
اگر برای یک بار هم شده به این مناطق قدم گذاشته باشیم، می دانیم که راه رفتن در این مسیر عنایت خاص خداست، مگر می شود جا پای رد پای آنانی که جانانه از
جان خود در ادامه مکتب سیدالشهدا(ع) گذشتند، قدم برداشت و عنایتی در کار نباشد، آنانی که و برافراشته کننده علم سالار شهیدان در دل های جهانیان اند.
راهیان نور نقطه اتصال نسل های متعدد به دوران دفاع مقدس
می گویند کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود و پس از دوران هشت سال دفاع مقدس نیز اگر راویان فتح نبودند معلوم نبود که وقایع آن دوران چگونه به نسل های بعدی انتقال داده می شد، کاروان راهیان نور نقطه اتصال جوانان به آن دوران محسوب می شوند.
هم نفس با شهیدی زنده در روز ملی راهیان نور
در این زمینه به سراغ «مجید مرادی» می رویم، جانباز شیمیایی و البته عکاس حرفه ای کشورمان، همان کسی که نویسنده کتاب “شب های ساسان” است، کتابی که بخش های از آن به صورت نمایشنامه رادیویی نیز ارائه شده و فایل صوتی اش در اتوبوس های زائران راهیان نور هر ساله پخش می شود.
این هنرمند جانباز از برنامه های خود چه در دوران دفاع مقدس و چه بعد از آن تاکنون برایمان می گوید و ویژه تر از همه از راهی که به سمت نورانیت شهدایی رفت، یعنی راهیان نور.
گنجینه اسرار دفاع مقدس در راهیان نور باز شد
مرادی آرام است و متین و دغدغه مند مردم.در هر کلامش گنجینه ای از اسرار دوران دفاع مقدس باز می شود، که نمی توان آن را در نسخه های متعدد کتاب ها جای داد چه رسد به یک مصاحبه.
زیر پای کسی مین نگذاشتم و تنها راه باز می کردم
رودآور: آقای مرادی از خودتان برایمان بگویید و از حضورتان در جبهه های نبرد حق علیه باطل:
مرادی: خدایا ما را به آنی و کمتر از آنی به خودمان وامگذار. مجید مرادی متولد سال ۱۳۴۶ در همدان هستم. از نیمه دوم سال های دفاع مقدس به جبهه های نبرد حق علیه کفر رفتم و تا چند ماه پس از دفاع نیز در جبهه ها بودم. در هشت عملیات از جمله نصر۲، والفجر۸، کربلای ۴، کربلای۵، کربلای۸ حضور داشتم و در پدافندی عملیات ها با جدیت ورود پیدا می کردم، معتقدم حفظ مناطق بازپس گرفته از خود عملیات ها مهمتر بود.
جانباز شیمیایی و اعصاب روان هستم، سه مرتبه شیمیایی و دو مرتبه گرفتار موج انفجار شدم و در رسته غواصان تخریب چی حسامبمان می کردند، هیچ گاه زیر پای کسی مین نگذاشتم و تنها و تنها راه باز می کردم.
ردپای شهدا در عکس های دوران دفاع مقدس/برگزاری ۴۰۰ ورکشاپ به نام شهدا در سراسر کشور
پس از دوران دفاع مقدس به دانشگاه رفتم، دانشآموخته رشته سینما و عکاسی ام و سال های سال است که در حوزه هنری، بنیاد شهید، انجمن سینمای جوانان همدان و باشگاه خبرنگاران استان همدان برای علاقمندان به هنر عکاسی تدریس می کنم.در واقع از سال ۷۳ تدریس عکاسی را آغاز و بیش از ۴۰۰ ورکشاپ یا به زبان سادهتر کارگاه آموزشی در سطح کشور برگزار کردم.تمام این ورکشاپ ها نیز به اسم هنرمندان و یا فیلمسازان شهید بود.
از آن دوره های آموزشی در حوزه ترویج و فرهنگ ایثار و شهادت بهره گرفتم، به نحوی که تا پنج سال پیش بنا به نذر ۲۰ ساله تدریس عکاسی را به صورت رایگان انجام می دادم و در آن دوره ها تمام تکتیک ها و قواعد عکاسی هم از روی عکس های دفاع مقدس بود.
هنگامه تدریس به هنرآموزان می گویم آسایش و امنیت ما مرهون خون شهدایی است که در این عکس ها ردپایشان است و چه بهتر آن که یادگیری هنر عکاسی را با یاد شهدا متبرک کنیم. به شاگردانم می گویم من نیز همانند شما مخالف سرسخت جنگ هستم و اصلاًً کسی که دوستدار جنگ باشد باید در عاقل بودنش شک کرد، اما باید بدانیم ما در هشت سال دفاع از این آب و خاک دفاع کردیم و هیچ گاه قصد جنگیدن نداشتیم.دفاع مقدسی که در آن روزهای خوبی با شهدا گذراندیم.
تدریس عکاسی در راهیان نور
رودآور: چگونه پس از جنگ نیز وارد معرکه شدید و باز به آن مناطق بازگشتید؟
مرادی: شهید شمسی پور فرمانده گردان غواصان بود و ما هم در آن گردان، آن شهید والامقام پس از دوران دفاع مقدس روایتگری را در کنار تفحص شهدا در پیش گرفت و کاروان ورزشکاران را به سمت کربلای ایران همراهی می کرد و من کاروان هنرمندان همدانی و در این زمینه ۱۴ سال با آن شهید همراه با کاروان راهیان نور می شدیم و در آن کاروان ها در کنار روایتگری به تدریس رایگان عکاسی نیز می پرداختم. بسیاری از عکس های جشنواره های متعدد درخصوص راهیان نور را داوری کردم، چنانچه ۱۱ سال داور ملی جشنواره سرزمین نور بودم.
داستان شگفت انگیز و غریب راهیان نور…/دوستی جدانشدنی زائران با شهدا، پس از رهاسازی
رودآور: راهیان نور را چگونه یافتید؟
مرادی: راهیان نور داستانی، شگفت انگیز و غریبی دارد، داستان دوستی شهدا با زائرانشان، راویان کارشان این است که تلنگر اولیه را می زنند، برای پذیرش معنویت حقیقی بسترسازی کرده و فضا را به زیبایی تمام با بیان و یادآوری خاطره هایشان توصیف می کنند؛ آن زمان در دوران دفاع مقدس چه بود و چه ها گذشت، آدم ها چه کسانی بودند، چطور زندگی می کردند از شوخی های رزمندگان گرفته تا نمازشب هایشان، از زندگی روزمره ای که داشتند.پس از آن، زمان به رهاسازی زائران می رسد، آن زمان دل هایشان دیگر آماده است و هر کسی به گوشه ای می رود و خود با خدا و شهدا خلوت می کنند.
شهدا میزبانان دل زائران در راهیان نور
باید باور کنیم ما به پای خود راهیان نور نمی رویم، شهدا همه زائران را دعوت می کنند و به نوعی برمی گزینند. آنان تمام قد در یادمان ها ایستاده اند و منتظر حضور نسل جوانان ما هستند و با شکوه وصف نشدنی از این نسل استقبال می کنند.
در حوزه روایتگری به زائران شهدا می گفتیم که شهدا اینجا هستند، مهم این است که شما ارتباط بگیرید و اگر ارتباط گرفتید و با شهیدی دوست شدید، به طور کلی باید قفل و دوست شوید، این اتفاق و رابطه شما با آن شهید برقرار می شود و قرار نیست کسی از اسرار شما مطلع شود و این بماند بین شما و شهدا، شهدا میزبانان دل زائران در راهیان نور هستند.
درخشندگی سفره نورانی ستارگان آسمانی در راهیان نور برابر هتل های چند ستاره
نمی شود گفت که فضای یادمان ها سفری زیارتی و سیاحتی است، چرا که در خوشبینانه ترین حالت دو روز در راه هستیم، نه از غذای های لاکچری خبری است و نه اسکان و هتل های چند ستاره، اما در این یادمان ها سفره نورانی ستاره های آسمانی گسترده شده، سفره های برای دل های ما در گرفتاری های روزمره.قرار است در این کاروان ها ما در کنار نسل جوان باشیم همراه با ستارگان آسمانی بر سر سفره های نورانی آنان.
دلتنگی های دوری از راهیان نور را با کمک به محرومان جبران کنید
رودآور: با دلتنگی های پس از زیارت شهدا در راهیان نور چه کنیم؟
مرادی: هر آن که برای یک بار هم شده در مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس چه در جنوب و چه در غرب حضور یافته باشد، مجذوب آن مناطق و حال و هوایش شده و انرژی گرفته، این روزها دلتنگ دلتنگ است و همیشه تا پایان عمر خود این دلتنگی را احساس می کند.
در یک سال اخیر در بسیاری از روزها بیش از ۲۰ تا ۳۰ مرتبه و گاهی روزها نیز ۷۰ مرتبه تماس های متعدد از اقشار مختلف مردم داشتیم که می گویند؛ “دیگر تحمل جدایی نداریم، التماستان می کنیم سفری به خوزستان مهیا سازید تا برویم به یادمان های شهدا”، اما از آنجا که شیوع ویروس منحوس کرونا بر سایه این کاروان ها هم سایه افکنده، تنها می گوییم نمی شود با این اوضاع و احوال به راهیان نور برویم، اینجا دلتنگی برای شهدا را به گونه ای دیگر جبران کنید، با کمک به محرومان و نیازمندان.می گویم به عکس و ها خاطراتتان نگاهی بیاندازید و از شهدا بخواهید حال دلتان را خوب کنند.
راهیان نور را به روستاها هم کشاندیم!/ واگویه های عاشقانه مردمی با شهدا
رودآور: بسیاری از مردم دلداده شهدا هستند اما امکان حضور در کاروان راهیان نور را نداشتند برای دل آنان چه کردید؟
مرادی: پس از به راه افتادن راهیان نور، برخی از مردم چه در شهرها و چه در روستاها با ما تماس می گرفتند و می گفتند امکان حضور در آن کاروان ها را ندارند، اما دلشان می خواهد شهدایی شود، بنابراین ما با ایجاد یک گروه ۴۰ نفره در سطح استان، زمانی که شهدای گمنام را برای تشییع منتقل می کردند، می رفتیم و مسیرها را بررسی می کردیم و شهدا را نزد مردم شهیدپرور می بردیم، و عجب استقبالی در همه مناطق داشتیم، حتی در آن روستایی با چهار پنج خانوار، بوی گل و گلاب، اسپند و یک دنیا واگویه های عاشقانه مردمی با شهدا.
شهید گمنامی که زندان رفت!/بهشت در زندان
شاه گل این سفرها با پیکرهای مطهر شهدا را باید در ماجرای شهید گمنامی که به زندان رفت جستجو کنیم در فروردین ماه سال ۹۵ و در شب شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س). ارتباطی که زندانیان با شهدا گرفتند در نوع خود بی نظیر بود و مثال زدنی.حیرت آور بود آن همه اشک ها و راز و نیازهای آنان و من آن شب بهشت را در زندان دیدم.
رودآور: پس از دوران دفاع مقدس علاوه بر راهیان نور، برنامه های دیگری هم داشتید؟
مرادی: پس از آن دوران، بخشی از مسیر زندگی خود را به تدریس عکاسی با یاد و شهدا و برپایی کاروان راهیان نور تقسیم کردم و بخشی دیگر را از سال ۹۰ آغاز، آن هم با حضور در مناطق محروم کشور و یا سیل زده و زلزله زده.
روزی برای خدمت پیراهن خاکی بر تنش بود و امروز لباس حاجی فیروز
لباس حاجی فیروز یا دلقک ها را بر تن می کنم تا با کودکان آن مناطق بزنیم و برقصیم و شادی کنیم و لااقل برای دو ساعتی هم شده لب های آنان را خندان و دل هایشان را آرام کنیم تا برای زمانی کوتاه هم شده از آن حال و هوای سنگین و بحران زده خارج شوند.
معتقد هستم، که لباس دلقک ها امروز همان لباس خاکی است که زمانی بر تن می پوشیدم، هر دو خدمت به مردم محسوب می شود و قرار است به این مردم کمک کنیم، روزی در دوران دفاع مقدس اسلحه به دست گرفتم تا با همراهی رزمندگان و شهدا جان و مال و ناموس مردم کشورمان حفظ شود، روزی دیگر مین های کاشته شده توسط دشمنان را از زیر پای مردم جمع آوری کردیم و امروز با لباس دلقکی کودکان را دلشاد می کنیم، تفاوتی هم ایجاد نشده، ما همان رزمنده ایم که بودیم، تنها رنگ لباسمان تغییر یافته و ان شاءالله تا آخر عمرمان رزمنده بمانیم و خداوند با حال خوب شهید شدن ما را از این دنیا ببرد.
جان دادن برای خدمت به مردم، شهادت وسط معرکه است/دفاع همچنان باقیست
جان دادن برای خدمت به مردم را هم به نوعی شهادت وسط معرکه می دانم، مردمی که ولی نعمتان نظام هستند.به تازگی با یک گروه جهادی عمرانی از همدان به سیستان و بلوچستان رفتیم، آن گروه جهادی به ساخت و ساز ۳۰ خانه برای محرومان در جنوب کشور اقدام کردند و من دلقک شدم تا با بازی ها، آوازها و ترانه ها با کودکان بلوچی حرف ها بزنیم و دل هایشان را با کاستن غم و غصه هایشان را شاد کنیم و گاهی هم بین آنان اسباب بازی که توسط خیران تهیه شده توزیع می کنیم. باید گفت؛ که دفاع همچنان باقیست.
به یاد دارم در هر ۳۸۰ روستای منطقه سرپل ذهاب سه مرتبه حضور یافتم و با کودکان آن مناطق نیز بازی کردیم و گفتیم و خندیم.
مدافعان سلامت؛ همان رزمندگان سلامت کتاب “شب های ساسان” هستند
رودآور: از کتاب شب های ساسان برایمان بگویید و آن نمایشنامه برگفته از کتاب که در راهیان نور پخش می شود:
مرادی: ساسان، نام بیمارستانی در تهران برای کمک به جانبازان شیمیایی است که به طور متمرکز و عمده در حدود ۹۰ درصد جانبازان شیمیایی کشور در آنجا تحت درمان بوده و یا هستند، من نیز گاه گاهی مشتری ثابت این بیمارستان بودم، در این رفت و برگشت ها خاطرات جانبازان و شهدا را کم کم در کتابی به نام “شب های ساسان” در سال ۹۰ نوشتم.
کتابی که سال ۹۱ در مرحله نخست چاپش در کمتر از ۲۰ روز، پنج هزار جلد از آن به فروش رفت.این کتاب تقدیم شده به جانبازانی که هرگز از گذشته خود پشمان نشدند، به سرفههای خشک، بی امان و سوتدار آنان، به دردهای طاقتفرسای قطع نخاعیها، به چشمان خیس و بارانی آنانی که شاهد سوختن شمعگونه جانبازان بودند.
در بخش دیگری از تقدیم کتاب، از پرستاران و پزشکان به عنوان رزمندگان سلامت یاد کردم و امروز نیز شاهد هستیم که این بزرگان را به نام مدافعان سلامت می شناسند.
روایتی خارق العاده از زیبایی یک درد/پخش بخش هایی از شب های ساسان در راهیان نور
کمی بعد، نمایشنامه رادیویی از مطالب این کتاب که نخستین مستند اقتباسی بود در رادیو نمایش پخش شد، نام من در آن نمایشنامه مجتبی است، که توسط افراد مختلف بازی شده و چهار صدای ماندگار دارد و جوایز بسیاری نیز در جشنواره های متعدد از آن خود کرده است.
این نمایشنامه به صورت چهار فایل صوتی نیم ساعته تهیه شده و در کاروان های متعدد راهیان نور به ویژه در اتوبوس ها برای زائران پخش می شود. اثری که این مطالب بر روی زائران گذاشته را با پشمان خود هنگام تدریس عکاسی در کاروان های راهیان نور استان های مختلف دیده ام، چرا که نوشته های آن حقیقت دفاع مقدس را نشان می دهد و روایتی خارق العاده از زیبایی درد جانبازان در کلام خود آنان است.
باید به همین مصرع اکتفا کرد؛ تو نیکی می کن و در دجله انداز
رودآور: و اما حرف آخر شما…
مرادی: این ها را گفتم، اما بدانید اگر مجیدی مرادی به هر جا رسیده از خودش نیست، همه و همه با عنایت ویژه خدا و برکت خون شهدا بوده، وگرنه من همان همچنان همان مجری و فرمانبر ساده هستم که شهدا مرا هدایت می کنند. نباید در این مسیر کبر و غرور ما را بگیرد چه بسا روزی تمام امکانات سفر را مهیا کرده ام، اما ذره ای ریا وارد کار می شود و من از غافله خدمت به محرومان جا می مانم.باید هر لحظه حواسمان به این روایت باشد که گفته شده؛ “کبر همانند مورچه سیاهی است که در شب سیاه بر روی سنگ سیاه حرکت می کند و بر آدم وارد می شود.”
می گویم اگر کسی در این دنیا نیکی می کند اگر منتظر پاداش نباشد در آرامش حقیقی سیر می کند و از این شعر تنها به مصرع اولش اکتفا می کنم و اعتقاد دارم؛ “تو نیکی می کن و در دجله انداز” و تمام…
انتهای پیام/ز