• امروز : شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 23 November - 2024
2

مشق زندگی بر روی سنگ سخت

  • کد خبر : 1241
  • 03 شهریور 1397 - 9:25
مشق زندگی بر روی سنگ سخت

پیکرتراشی که یک عمر درس های زندگی را بر روی سنگ سخت مشق کرده است، امروز به هنر دست خود می بالد؛ آری مراد علی حنیفه بزرگ مردی است که در مقابل سنگ های سخت به زانو در نیامد بلکه شور نوجوانی و نشاط جوانی را به سختی سنگ بخشید و یادگارهایی بزرگ برجا گذاشت

به گزارش عصر همدان، سرنوشت هر کسی که در دوران طفولیت حنیفه به دنیا می آمد، به نوعی با سختی و مشقت گره خورده بود. چند سالی گذشت اما نه تنها دوره سختی به سر نیامد، بلکه خاطرات جنگ برگی بر برگ های کتاب زندگی اش افزود.

همین شکیبایی ها و سر سختی ها بود که اکنون او را به چهره ای ماندگار در هنر حجاری ایران تبدیل کرده است.

به مناسبت زاد روز حکیم هزاره ها به سراغ بزرگ مردی از تبار الوند رفتیم؛ کسی که با تیشه فرهادین خود یادگارهای هنرمندانه زیادی برای شهر و کشورش برجای گذاشت. بطوری که آرامگاه بوعلی سینا یکی از برجسته ترین هنرهای ماندگارش است. از این رو با او به گفت وگو نشستم و او از داستان ساده زندگی خودش گفت.

استاد حنیفه با لبخندی تلخ و ساده که در آن دنیایی از خاطره های دوران گذشته اش نهفته بود، گفت: هفت ساله بودم و دیدن مشقت و سختی زندگی برایم زود بود؛ اما گویی قرار است در همان سن و سال دستان کوچکم به قدرت شانه های یک مرد تبدیل شود و دفتر خاطرات دوران کودکی ام چندان کودکانه نباشد.

این هنرمند اضافه می کند: زمان جنگ جهانی دوم شاگرد یک نجاری بودم و جلوی مغازه می نشستم تا در نبودن صاحب مغازه مراقب آن باشم؛ البته آن روزها مثل الان خیابان ها شلوغ نبود. آن زمان هر چه می شنیدی فقط از جنگ بود.

استاد حنیفه ادامه می دهد: ما دو خواهر و دو برادر بودیم و من ۱۲ ساله بودم که به شاگردی شوهر خواهرم در آمدم. یادم است همان روز اول یک کلنگ و یک تکه سنگ به دستم داد و گفت با ضربه های کلنگ، پستی و بلندی های سنگ را از بین ببر.
هنرمند توانمند ما افزود: سنگینی کلنگ و سختی سنگ، توانم را برده بود و بی طاقت شده بودم و هر ضربه ای که به سنگ می زدم یک تکه از آن به چشمم می پرید. اما خوب میدانستم که شکایت کردن فایده ای ندارد و این موضوع موجب شد یاد بگیرم بدون هیچ شکایتی باید تلاش کنم، آنقدر تلاش و کوشش کردم تا برای خودم استادی شدم و حرفه ای آموختم.

***هنری به قیمت زندگی

هنرمند خوش ذوق ما در ادامه حرف هایش کمی مکث کرد و ادامه داد: حالا به جایی رسیده بودم که دیگر سنگ های گرانیت جایگزین سنگ های لاشه سابق شده بود. دیگر کندن و تراشیدن آن ها بسیار دشوار و سخت نبود، اما من می دانستم که قابلیت پشت سرگذاشتن این سختی ها را دارم.

وی اضافه کرد: یادم می آید از من خواسته بودند کارهای حجاری بانک ملی میدان توپخانه سابق و امام خمینی (ره) فعلی و مجلس سنا را انجام دهم و بعد از آن کارهای مختلفی برای شهرداری و سازمان میراث فرهنگی استان همدان انجام دادم تا آنجا که برای ساخت آرامگاه باباطاهر از من دعوت شد.

استاد حنیفه افزود: نزدیک به پنج سال زمان برد تا آرامگاه باباطاهر ساخته شود و پس از آن نوبت به ساخت آرامگاه بوعلی سینا رسید. ساخت این بنا هم چهار سال به طول انجامید. باید بگویم موفقیت در این طرح ها ساخت و سازهای پی در پی و زیادی را برایم به دنبال داشت.

این استاد سنگ تراش ادامه داد: بار دیگر برای ساخت مقبره ملک الشعرای تبریز فراخونده شدم و با وجود مسافت زیاد و دشورای های بسیاری که وجود داشت، سنگ گرانیت مربوط به کار را از همدان به تبریز انتقال دادیم اما به دلیل هزینه های مالی بالا، اسکلت کار با سنگ گرانیت تهیه نشد و پله ها و قسمت تحتانی طرح مقبره با این سنگ ساخته شد.

او در ادامه حرف هایش می گوید: پس از اتمام این کار به تهران رفتم تا ساخت آرامگاه ایرج میرزا واقع در منطقه دربند را آغاز کنم و بعد از آن نیز آرامگاه آرتیمانی در تویسرکان و ساخت مقبره سید جمال الدین اسدآبادی را انجام دادم.

باید گفت آثار این هنرمند تنها به ساخت آرامگاه این مشاهیر ختم نمی شود و او مدتی را در مراغه گذراند تا آرامگاه اوحدی مراغه ای را نیز با دستان هنرمند و توانمندش جلایی دوباره بخشد.

پیرمرد گزارش ما که نشاطی سرشار از جوانی داشت، ایامی را به یاد می آورد که زمستان و تابستان نمی شناخت، حاضر بود به ابزارهای کنار دستش که از شدت گرمای خورشید تابستان، دست را می سوزاند آب خنک بزند و دست از هنر نکشد و در زمستان برف ها را کنار بزند و سرما را با عشق و هنر پیوند بزند.

***سادگی رمز موفقیت و پیشرفت در زندگی

این هنرمند پیشکسوت همدانی از دوران جوانی خود هم اینگونه گفت: ۲۵ ساله بودم که ازدواج کردم. ازدواجم بسیار ساده و دور از تجملات بود و عشق و محبت را در یک شروع ساده و آرام در کنار همسرم تجربه کردم و هم اکنون ثمر زندگی ام چهار فرزند است.

پای حرف هایش که می نشستی دنیای از آرامش و صمیمیت را با روح وجانت احساس میکردی، استاد حیفه برایمان گفت که در  زمان ما دریل برقی نبود و همه کارها را با دست انجام می دادیم. گاهی اوقات به کارهایی که در داخل شهر همدان هست نگاه میکنم و از خودم می پرسم این را من ساخته ام؟ اما از دیدنشان لذت می برم؛ از اینکه همه آنها را با دست ساخته ام به خود می بالم.

این چهره ماندگار دیار هگمتانه درد دل هایی هم داشت و در این زمینه گفت: دلیل ماندگاری و تلاش بی پایان من در این سال ها، عشق به حرفه ام بود؛ در غیر این صورت، نمی توانستم ۷۰ سال پیاپی بر سنگ های سخت تیشه بزنم و بر دل آن حکاکی کنم.

استاد حنیفه اضافه کرد: دوست داشتم آثاری از خود به جای بگذارم و بعدها بگویند کسی هم بوده که اینها را ساخته؛ چرا که ماندگاری هنر برای من خیلی مهم است.

او در ادامه می افزاید: تنها خواسته ای که دارم این است که بنای دیگری را به من بدهند تا هنر دیگری را خلق کنم و به یادگار بگذارم و می دانم که باز هم می توانم بسازم و به یادگار بگذارم.

تیشه این فرهاد چیره دست هنرآفرین است و کمتر کسی است که یکی از دست سازه های او را از نزدیک ندیده باشد که از مهمترین و معروف ترین آنها آرامگاه باباطاهر و بوعلی سینا ۲ نماد اصلی شهر همدان است؛ یادگاری از معماران بزرگ کشور که یک به یک سنگ های آنها به دست حنیفه تراشیده و کار گذاشته شده است و باید قدردان این دست هنرمندان بود.

منبع: ایرنا

لینک کوتاه : https://asrehamedan.ir/?p=1241

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
به نظر من !!!

شش + 6 =