• امروز : شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 23 November - 2024
9

عملیات «کلار» و خاطرات رزمندگان ایرانی از زندان های مخوف منافقین

  • کد خبر : 11659
  • 04 مرداد 1398 - 18:31
عملیات «کلار» و خاطرات رزمندگان ایرانی از زندان های مخوف منافقین

پس از گذشت ۲۸ سال از عملیات «کلار» ناگفته‌های بسیاری همچون نحوه اسارت رزمندگان ایرانی به دست منافقین و نحوه عملیات وجود دارد که باز خوانی عملیات کلار و به اسارت رفتن دو تن از رزمندگان ایرانی ما را بیشتر به ماهیت عملیات و نحوه اسارت رزمندگان می رساند.   به گزارش عصر همدان، عملیات […]

پس از گذشت ۲۸ سال از عملیات «کلار» ناگفته‌های بسیاری همچون نحوه اسارت رزمندگان ایرانی به دست منافقین و نحوه عملیات وجود دارد که باز خوانی عملیات کلار و به اسارت رفتن دو تن از رزمندگان ایرانی ما را بیشتر به ماهیت عملیات و نحوه اسارت رزمندگان می رساند.

 

به گزارش عصر همدان، عملیات کلار در ۱۲ فروردین سال ۷۰ آغاز شد. برای انجام عملیات کلار بیشتر سعی شده بود از رزمندگانی که در جبهه، جنگ و عملیات ها شرکت کرده بودند استفاده شود، بنابراین افرادی که برای این منظور و برای شرکت در عملیات انتخاب می شدندکارکشتگان و رزمندگان با تجربه بودند.

چون عملیات قرار بود بصورت محرمانه باشد چندان در این خصوص اطلاع رسانی نمی کردند و می‌گفتند که قرار است یک مانور انجام شود. بالاخره عملیات در منطقه قصر شیرین انجام شد و همزمان با آغاز عملیات به دلیل اینکه عراق درگیر انتفاضه شعبانیه شیعیان بود در یک حالت آماده باش کامل قرار گرفته و منافقان امکانات و تجهیزات نظامی خود را به‌صورت زرهی در آورده و در مرزهای کشور تحرکاتی را انجام می‌دادند.

ابتدا منافقان در نظر داشتند به‌صورت انفرادی و یا گروهی به داخل کشور نفوذ کنند تا ترور و انفجار های خود را شروع کنند لذا جمهوری اسلامی با طراحی عملیات کلار در صدد واردکردن ضربه به منافقین شد. عملیات کلار در نهایت در عمق ۶۰ کیلومتری از خاک عراق صورت گرفت و ضمن وارد کردن تلفات سنگین به منافقین باعث اسارت تعدادی از رزمندگان شد.

به اسارت رفتن رزمندگان ایرانی، حال فرصتی را در اختیار منافقین قرار داده بود تا بتوانند با راه اندازی جنگ روانی و رسانه ای از این اسرا علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند.

آنها از اسرا خواسته بودندکه بگویند پاسدار هستیم و در منطقه عملیات انجام دادیم اما رزمندگان اسیر ایرانی هیچ وقت زیر بار صحبت های دیکته شده آنها نمی رفتند و خود را سرباز معرفی می کردند.

«حسین علی اکبری» و «محمدصادق جعفرپور» از رزمندگانی بودند که برای شرکت در عملیات کلار، مدرسه، کلاس درس و خانواده را برای رفتن به جبهه و جنگ رها کرده و به منطقه قصر شیرین اعزام شده بودند، بعد از مدتی اسیر می شوند.

ماجرای اسارت حسین علی اکبری
ماجرای اسارت این رزمنده ها به این صورت است که وقتی عملیات شروع می شود رزمندگان در حین عملیات که با امکانات محدود و مهمات کم بودند با منافقین درگیر می شوند و به خاطر اینکه در حال محاصره شدن بودند بلافاصله عقب نشینی می کنند اما «حسین علی اکبری» به دلیل اینکه با تجهیزات خود در حال عقب نشینی بود از رزمندگان عقب می افتد و در نهایت خود را به جاده می رساند و در آنجا با یکی از نیروهای خودی که بصورت اتفاقی برخورد می کند و تصمیم می گیرند برای رسیدن به رزمنده های دیگر از زیر پل و از داخل کانال عبور کنند و در حین عبور از کانال به دلیل موانعی که بوده نمی توانند از کانال عبور کنند در نتیجه به عقب برمی گردند و همین امر سبب می شود که زمان زیادی را از دست بدهند.

در همین مسیر برگشت ناگهان بر روی جاده با تانک روبرو می شوند. منافقین شروع به شلیک رگبار آتش می کنند و «حسین علی اکبری» در نهایت درنزدیکی آشیانه تانکی چاله‌ای می کند تا پناه بگیرد اما پس از چند دقیقه در حالی که توسط منافقین و تانک‌های آنها محاصره شده بود به اسارت در می آید.

بعد از اسارت، منافقین علی اکبری را مورد ضرب و شتم قرار می دهند و باعث بی هوشی اش می شوند. بعد از به هوش آمدن، علی اکبری متوجه می شود که در کنار چند نفر از رزمنده هایی که آنها هم اسیر شده اند است. در عملیات کلار تعدادی از نیروهای گردان ۱۵۴، واحد تخریب، غواصی و اطلاعات شرکت داشتند که ۶ نفر شهید و ۶ نفر اسیر می شوند هر چند در این عملیات تلفاتی هم به نیروهای منافقین وارد و ۷۵ نفر از نیروهای منافقین به همراه سه نفر از سران اصلی آنها کشته می شوند.

 

ماجرای اسارت محمدصادق جعفرپور
منافقین در زمان عملیات در منطقه که نگران از دست رفتن تجهیزات و به غنیمت درآمدن این تجهیزات بودند این تجهیزات را به مرز اردن منتقل می کردند و در همین شب انتقال تجهیزات، نیروهای ایرانی نیز برای انجام عملیات تدارک دیده بودند و در حالی که منافقین تجهیزات را به اشرف منتقل می کردند بار دیگر با نیروهای ایرانی برخورد می کنند، بعد از درگیری دستور عقب‌نشینی برای نیروهای ایرانی صادر می شود و محمدصادق جعفرپور به دلیل اینکه در زمان جنگ یک پایش را از دست داده بود راه رفتن برایش به راحتی میسر نبوده بنابراین در حال عقب نشینی ترکشی به یکی از همرزمان محمدصادق جعفرپور به نام زهره وند که به جعفر پور برای حرکت سریع کمک می کرد، اصابت می کند و به شهادت می رسد در همین حین که در حال عقب نشینی هستند آتش رگبار و گلوله آسمان و زمین را سرخ می کند. محمدصادق جعفرپور و همراهان گودالی پیدا می کنند و چهار نفری در آن پنهان می شوند منافقین این‌قدر به اینها نزدیک می شوند که رزمندگان صدای آنها را می شنیدند و وضعیت به گونه ای پیش می رود که محمدصادق جعفرپور همراه سه نفر دیگر از دوستان خود اسیر می شوند.

منافین بعد از اسارت گرفتن رزمندگان ابتدا می خواهند اسرا را با نارنجک بکشند اما پشیمان می شوند و آنها را کتک می زنند سپس آن را نیز به روستایی می برند و در طویله‌ای زندانی می کنند.

یک هفته بعد منافقین تصمیم می گیرند که این اسرا را بکشند اما چون به اطلاعات آنها نیاز داشتند منصرف می شوند و بعد از سپری شدن این مدت نیز آنها را به کانتینری منتقل کرده پس از عکس گرفتن به جای مخوفی می برند و تا یکسال اسیر و در این مکان می مانند. بعد از رسانه ای شدن موضوع اسارت و فشاری که ایران به دولت عراق می آورد منافقین مجبور می شوند اسرا را به بغداد ببرند تا صلیب سرخ از وضعیت آنها مطلع شود.

بعد از دیدار با صلیب سرخ و گلایه اسرا از وضعیت بد شکنجه، آزار و اذیت مجبور می شوند پس از گذشت نزدیک به یک سال اسرا را به اشرف انتقال کنند.

جمهوری اسلامی ایران به دلیل اینکه منافقین را به‌رسمیت نمی‌شناخت به دولت عراق فشار ‌آورد تا اسرا را آزاد کند و اعلام کرد که «اگر اسیری از ما گرفته‌اید باید آنها را به ما بازگردانید و ما آنها را از شما می‌خواهیم» و به همین دلیل هم همه اسرا را به بغداد می برند و تحویل صلیب سرخ می دهند و صلیب سرخ هم رزمندگانی را که اسیر منافقین بودند را به مرز می آورد تا به کشور وارد شوند.

به گفته محمدصادق جعفرپور اسرا از کرمانشاه به تهران منتقل شدند و چند روز آنجا ماندند. وی می گوید به خانواده اصلاً اطلاع نداده بودند که ما آزاد شده ایم و من در تهران یکی از اقواممان را دیدم و او ناباورانه وقتی مرا دید متوجه آزادی ما شد و موضوع را به خانواده گفته بود اما از آنجایی که بعد از عملیات برای من که شهید شده بودم مراسم ختم گرفته و آقای اکبری را هم مفقودالجسد اعلام کرده بودند خانواده‌ها باورشان نشده بود تا اینکه به همدان رسیدیم و از نزدیک آنها را دیدیم.

انتهای پیام/

لینک کوتاه : https://asrehamedan.ir/?p=11659

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
به نظر من !!!

20 + 20 =