• امروز : شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 23 November - 2024
7

بهای قبولی در جبهه، مردود شدن در کلاس درس/نظام مدیر انقلابی می خواهد نه آن که به فکر بزرگ کردن سفره اش باشد

  • کد خبر : 85178
  • 01 مهر 1399 - 13:30
بهای قبولی در جبهه، مردود شدن در کلاس درس/نظام مدیر انقلابی می خواهد نه آن که به فکر بزرگ کردن سفره اش باشد

رزمنده غواصی که روزگاری برای اعزام به جبهه شناسنامه اش را دستکاری کرده می گوید: جنگ خاتمه نیافته، هنوز صدای توپ و تانک دشمن پشت خاکریزها به گوش می رسد، روزی با عاملی همچون صدام و روزی دیگر با بوق چی های تبلیغاتی استکبار از صهیونیسم گرفته تا امریکا و آخرین ترفند دشمن رخنه در […]

رزمنده غواصی که روزگاری برای اعزام به جبهه شناسنامه اش را دستکاری کرده می گوید: جنگ خاتمه نیافته، هنوز صدای توپ و تانک دشمن پشت خاکریزها به گوش می رسد، روزی با عاملی همچون صدام و روزی دیگر با بوق چی های تبلیغاتی استکبار از صهیونیسم گرفته تا امریکا و آخرین ترفند دشمن رخنه در کارزاری حیاتی، برای نابودی روحیه جهادی مدیران است و امروز نظام نیازمند مدیران انقلابی است نه آنان که به فکر بزرگ کردن سفره اش باشند.

به گزارش خبرنگار عصرهمدان، از ۳۱ شهریور تا ششم مهرماه هر سال به نام هفته دفاع مقدس نامگذاری شده و امسال چهلمین سالروز حمله نظامی رژیم بعث عراق به ایران اسلامی است. پس از دوران طلایی هشت سال دفاع مقدس هر ساله چنین روزهایی را گرامی می داریم.اما آیا یک هفته برای چنان دفاعی عظیمی که برگرفته از امدادهای غیبی، شهادت طلبی ها و ایثارگری های رزمندگان و از خودگذاشتگی یک ملت بود کافی است؟ خیر! چرا که سال های سال است که این روزهای می آیند و می روند، اما هنوز که هنوز خاطرات آن روزها برای نسل های بعد از انقلاب جذابیت و تازگی خاصی دارد.

بر آن شدیم تا همچون سالیان گذشته به معرفی ایثارگرانی بپردازیم که در گذر زمان کمتر از آنان یاد می شده، اما هریک در جایگاه خود در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی خوش درخشیدند و ستارگان زمینی یک ملت هستند. ستارگانی که روزگاری هرچند با سن اندک و حتی با دستکاری شناسنامه برای اعزام به جبهه به هر شیوه ای متوسل شدند و رفتند و رفتند.

در این بین به سراغ رزمنده تویسرکانی در دوران دفاع مقدس می رویم که آن روزها ۱۲ سال بیشتر سن نداشت.او کسی نیست جزء «علیرضا نوراللهی» که امروز در مغازه ای کوچک استیجاری به فعالیت در حوزه عکاسی، فیلم برادری و مستندسازی مشغول است و به عنوان یکی از مستندسازان راهیان نور در شهرتان شناخته می شود.

صبحت از دفاع مقدس در قاب عکس و کلام نمی گنجد

کمی از دفاع مقدس و احساس درونیتان به آن روزها برایمان بگویید.

نوراللهی: به نام خداوند یکتا، قبل از معرفی و بیان خاطرات آن روزها بهتر است یادی کنیم از شهدایی که با روحیه حق طلبی جاودانه شدند و از زندگی و آرزوهای دنیوی خود گذاشتند تا با آسمانی شدنشان راه و روش زندگی الهی را به ما بیاموزند و امروز در کمال آرامش و امنیت زندگی کنیم.

صحبت از دفاع مقدس نه چند ساعت، نه در یک روز و یک هفته و نه حتی در یک ماه، بلکه در سال های متمادی نمی گنجد و زبان ها و قلم ها از گفتن و به تحریر در آوردن آن مرادنگی، یکرنگی و وحدت آن روزهای مردان مرد و شیرزنان کم می آورد.

شهدا جستجوگران مکتب سیدالشهدا(ع) هستند

شهدا جستجوگران و کاوشگرانی بودند که در مکتب سید الشهدا(ع) راه و رسم عاشقی و دلدادگی به معشوق را آموختند. هرچند که برخی از ما فراموش کرده ایم که روزگاری با شهدا بودیم و در سنگرها در کنارشان روز را به شب می گذارنیدم و در دنیای امروز غرق شده ایم.

اما برخی ها همچون حبیب دل ها سردار شهید همدانی و سردار دل ها حاج قاسم سلیمانی ماندند و تا بعد از جنگ نیز با تحمل سختی ها با تمام توان به تقویت جبهه مقاومت بپردازند و آن گونه جاودانه شدند.

دشمن ناامید شده از جنگ سخت به دشمنی در جنگ نرم روی آورده اند

آیا دشمنی دشمنان پس از ۸ سال جنگ به پایان رسید؟

نوراللهی: امروز دشمن هنوز دست از خباثت های خود نکشیده و هر روز با ترفندی به ویژه نیرنگ ها و شبیخون فرهنگی وارد شده تا راهی را که شهدا با  خون خودشان برای ما ترسیم کردند کمرنگ کنند.

اما خیال خامشان باطل است هرچند ترکش هایشان گاهی کارساز بوده، اما به جایی نمی رسند، مگر حاج قاسم ها دیگر نباشند، مگر رزمندگانی که هنوز بر عهدی که با نظام بستند دیگر نباشند که دشمن به اهداف شوم خود برسد.

مشکلات کنونی به دلیل دوری از فرهنگ جهاد و شهادت است

کجای کار را اشتباه رفتیم که امروز جامعه مشکلاتی دارد؟

نوراللهی: اگر امروز در برخی بخش ها دچار آسیب شده ایم به خاطر دوری از فرهنگ جهاد و شهادت است و دشمن هم به دنبال همین روزنه ها است، به همین علت به ترفندهای خود عمق و شتاب بیشتری داده تا کسانی را که ملت ما را به زمین بزند.

بی تردید هر جا که با مکشلی روبرو هستیم به دلیل دوری امثال ما از فرهنگ جهاد و شهادت بوده است.

نسل امروز وارثان خون شهدا هستند/ استکبار به زمین افتادن وارثان خون شهدا را می خواهد

شهید در کلام شما؟

نوراللهی: شهدا بهترین، مخلصترین و پاک ترین انسان های روزی زمین بودند که خوب درخشیدند و خداوند گل های خوب خود را گلچین کند و از بین ما ببرد و امروز ما ماندیم با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین و کوله باری از مسئولیت. اگر در امتداد مسیرشان حرکت نکنیم بی تردید در حقشان جفا کرده ایم.

و امروز ایران اسلامی پس از گذشت ۴۲ سال از انقلاب و ۴۰ سال از دوران دفاع مقدس میراث بزرگی به دست دارد که با خون شهدا آبیاری شده و کوتاهی هر کدام از ما در جای خودمان می تواند تأثیر منفی در این جایگاه بگذارد و راه و مسیری را که شهدا ترسیم کرده اند کمرنگ کند و این همان حیله دشمنان است تا شهدا را از اذهان جوانان ما دور کند.

شهدا پشت به دنیا رو به دشمن ایستادند

از خودتان بگوید چند ساله به جبهه اعزام شدید و مشوقتان برای اعزام که بود؟

نوراللهی: آن روزها و سال ۶۴،  ۱۲ ساله بیشتر سن نداشتم و در یکی از روزهای نخست بازگشایی مدرسه در آموزشگاه شهید فرشید هرمزی، معلم درس عربی ما علیرضا محمد بیگی که بعدها به شهادت رسید هرچند که نه نظامی بود و نه در دانشکده نظامی و افسری درس خوانده بود بر سر کلاس درس حاضر شد، دست در دست من گذاشت که بر روی میز نخست نشسته بودم و با همه ما خداحافظی کرد و گفت به سفری می رود که شاید بازگشتی در آن نباشد.

دانش آموختگان مکتب سیدالشهدا(ع) بله قربان گوی استکبار نمی شوند

یکی می پرسید به شمال می روید، دیگری پرسید سفر زیارتی در پیش دارید و آن یکی هم می گفت آقا معلم اگر به اردو می روید ما هم با خود ببرید و معلم گفت به جبهه می روم، باید خانواده و درس و کلاس را رها کنم تا خاکمان به دست دشمن نیافتد، نمی خواهیم عاشوراها تکرار شود و به دشمن اجازه دست درازی به اسلام و حکومت اسلامی را نمی دهیم.نباید هرگز زیر بار زور و استکبار برویم و بله قربان گوی دشمن نمی شویم.

ماجرای یک فرار برای حضور در جبهه

دو هفته ای گذشت جای خالی معلمانان را بیشتر  احساس کردیم همان جملات روز خداحافظی اش بس بود تا جرقه ای در ذهن من روشن شود و به فکر رفتن به جبهه بیافتم، به هر دری زدم اما به دلیل سن پایین اجازه ثبت نام ندادند، بالاخره روز اعزام همشهریانمان فرا رسید و من سوار بر میبی بوس شدم، هنوز از محله سرابی خارج نشده بودیم که با دیدن من خودرو را متوقف و مرا پیاده کردند، پیاده شدم اما تا قبل از حرکت مجدد بالافاصله در صندوق عقب و کنار لاستیک زاپاس با هزار مشکل خود را جای دادم و کمردردی گرفتم که نگویید تا همدان به همین شیوه رفتم و از آنجا تا دزفول هم همین گونه شد، با بالا و پایی شدن خودرو جک هم تکانی می خورد به چپهلوی فشار می آورد.

بالاخره در دزفول از آنجا مراحل قانونی اعزام را طی نکرده بودم مرا به ترمینال برای بازگشت رساندند، در ترمینال فرار کردم و از هم آنجا یک سر بلیت فارس را گرفتم تا نزد عمه خانم برم.

شناسنامه هایی که دستکاری شد/۱۲ ساله های جنگ دیده

عمه خانم به تصور آن که با هم کلاسی هایم به اردو آمدیم و تمایلی ندارم در دوستان خود باشم، سوال و جوابی از من نکرد و بعد برای اعزام به مسجد محله عمه خانم رفتم آن ها هم گفتند با ۱۲ سال سن و این جسه ریزه میزه نمی توانیم تو را به جبهه اعزام کنیم.

ساعتی نگذشت که به فکر افتادم تا با تیغ دست در شناسنامه ببرم و سال ۵۲ را به ۴۷ تغییر دادم و این گونه در مسجد دیگری برای ثبت نام به منظور اعزام به جبهه نام نویسی کردم. مسئول ثبت نام چندین مرتبه می گفت ماشاءالله با این جسه و بدنی نحیف می خواهی به جبهه بروی؟! گفتم بله چرا که نه؟!

با کدام لشگر به جبهه اعزام شدید؟

نوراللهی: در لشگر فارس با تیم غواصی به منطقه اعزام شدیم.کمی کار کردن با اسلحه کلاش را در پایگاه بسیج آموخته بودم اما با توجه به نیاز با آموزش های سریع غواصی را هم آموختیم باید آماده می شدیم آن هم در کوتاه ترین زمان ممکن و در آخر در یکی از گردان های آموزشی لشگر المهدی استان فارس به عنوان غواص در عملیات والفجر ۸ حاضر شدیم. ۴۸ ساعت نفس گیر و دشوار.

شهدایی که پیکرشان زیر شنی های تانک دشمن اربا اربا شد

معلمتان را در جبهه جنگ ندیدید؟

نوراللهی: بله، در بازگشت از عملیات والفجر ۸ در مسیر اندیمشک با لشکر انصار استان همدان ملاقات کردیم و در آنجا معلم خودم را دیدم، او هم کم نیاورد و با نگاهی مرا برانداز کرد و گفت: حلوا خور اینجا چه می کنی؟ گفتم نبودید شب گذشته نزدیک بود کشته شوم و دیگر نمی توانستم امروز حلوایی بخورم و بعد هر دو با هم خندیدیم.

و آخرین دیدار من و آقا معلم همان بود، او رفت و چند روز بعد شنیدیم در عملیاتی با چند تن از رزمندگان دیگر پس از آن که به شهادت می رسند، نامردان بعثی همچون یزیدیان که با سم اسبان بر پیکر مطهر سیدالشهدا(ع) تاختند، با شنی تانک ها از روی اجساد مطهر این شهدا گذشتند و آنان همچون اربابشان اربا اربا شدند تا سال ها بعد به واسطه جستجگوگران نور در تفحصی شناسایی و به آغوش خانواده یشان بازگشتند.

مردود شدن یک رزمنده در کلاس درس!

 با درس و مشق هایتان چه کردید؟

نوراللهی: نوبت اول که نتوانستم در مدرسه باشم در امتحانات مردود شدم اما در امتحانات اوایل شهریور ۹۵ به هر طریق که بود نمره قبولی کسب کردم هنوز مهر نیامده که باز هوای جبهه به سرم افتاد و مجدد به لشگر فارس پیوستم.

پدرتان با حضور شما در جبهه مشکلی نداشت؟

نوراللهی: تا حدودی، آن هم به دلیل سن و سال کم من، پدری دلسوز که در کوره آجرپزشی کارگری می کرد با دستانی تاول زده، به خاطر دارم که مهر و آبان سال ۶۵ با تیم غواصان لشکر فارس در سد گتوند در نزدیکی های دزفول با تمرین های سخت خود را برای عملیات کربلای ۴ آماده می کردیم که از دور پدرم را دیدم با کلاهی مشکی، شلواری شیری رنگ و کتی قهوه ای همان جا فریاد زدم یا حضرت عباس(س)!

چشم های منتظر والدین شهدا برای بازگشت حداقل یک تکه استخوان

همرزمانم پرسیدند چه شده گفتم پدرم به سراغم آمده که مرا باز گرداند به هر ترتیب توانستم رضایتش را جلب کنم و او هنگام خداحافظی عقب و عقب رفت تا دور شد و با آستین های کتش اشک هایش را پاک می کرد، آنقدر اشک ریخت که تمام گونه هایش پر شد، نتوانستم این صحنه را تحمل کنم دویدم و خود را در آغوشش انداختم و او های های گریه کرد و می گفت خدا را شکر من تو را می بینم چه بسیارند پدران شهدایی که چشم انتظار فرزندانشان هستند و یا فرزندانش قطع نخاعی شده اند و چشم انتظار یک پلاک یا یک تکه استخوان هستند.

انتهای بخش اول/ز

لینک کوتاه : https://asrehamedan.ir/?p=85178

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
به نظر من !!!

12 − 5 =