دکتر حسین کچویان، جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. او با قاطعیت معتقد است انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ یکی از حماسیترین انتخابات بعد از انقلاب بوده است. او میگوید هیچ انقلابی در دنیا مانند انقلاب اسلامی نتوانسته خود را از طریق انتخابات جلو برود. از نظر دکتر کچویان شرایط خارجی و بعضی جریانهای داخلی دستبهدست هم داده بودند تا پروژه تحریم انتخابات رقم بخورد، امّا این اتفاق نیفتاد.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR برای تحلیل جزئیات انتخابات اخیر ریاستجمهوری به گفتگو با این استاد برجستهی دانشگاه تهران نشسته است.
به نظر من اصل این است. مثلاً، وقتی شهید رجایی یا آیتالله خامنهای آمدند بعد از آن دقیقاً مردم عکسالعملشان مشخص شد. ما دائماً این غلیان را میبینیم، حتی حوادثی که بعضی تفسیرهای غلط از آن کردند، مثل دوم خرداد ۷۶ یا سوم تیر ۸۴ یا سال ۸۸؛ همهی اینها بخشهایی از یک اتفاق است. در نتیجه مردم در مقاطعی که شرایط خاصی برای انقلاب بهوجودآمده، واکنش نشان دادهاند. از این منظر، من انتخابات ۱۴۰۰ را پایان دو دهه تلاش برای براندازی با ابزارهای ممکن و محتمل و در دسترس میبینم؛ این براندازی به اشکال مختلفی هم تجربه شد. به همین دلیل است که بعضیها گفتند تغییرات صندوقمحور مُرد؛ یعنی امکان ایجاد تغییر سیستم از طریق سیستم ناممکن شد. این مراحل مختلفی داشت و طرحهای مختلفی اجرا شد که بخش آخرش بسیار سختتر بود.
البته آرای باطله آرای خیلی متفاوت و شاید اعتراضی بود، ولی این آرای باطله تأیید نظام بود، همانطوری که آقا هم گفتند؛ یعنی من این سیستم را به هر صورت میخواهم. مفهومش هم این است که قضیهی تحریم انتخابات شکست خورد. این شکست، شکست فرایند ۲۰ سال اخیر بود و دیگر راهی ندارند. تجربههای متعددی را از سال ۷۸ به بعد تجربه کردند؛ انواع مختلفی از شورشها مثل شورشهای ۹۶ و ۹۸ را ببینید. در مورد اخیر داعیههای خیلی روشن و مشخصی برای دعوت مردم به اعتراض و شورش دیدیم. بعضی اصلاًً توجه نمیکنند که چه سالهای بحرانی عجیبی را پشت سر گذاشتیم. مردم در انتخابات نظرشان را دربارهی تحولات روزمرهی سیاست میگویند؛ اینکه چه کسی را میخواهند و چه کسی را نمیخواهند و چه چیزی را میخواهند و چه چیزی را نمیخواهند. در انتخابات ۱۴۰۰ هیچ شرایطی برای تشویق به شرکت در انتخابات وجود نداشت که مردم پای صندوق بیایند. این انتخابات یکی از حماسیترین انتخابات کشور بود بهدلیل شرایطی که اتفاق افتاده است.
دقیقاً همین نیرو در سال ۷۶ با وجود مشکلات در دوران آقای هاشمی دوباره ظاهر میشود و نیروی انقلاب وارد عمل شد، هرچند عدهای از آن تفسیر غلط کردند. در انتخابات ۷۶ نیروی انقلاب بود که دوباره ظاهر شد، چراکه احساس میکرد مسیر غلطی در زمان آقای هاشمی بهوجودآمده و میخواست مسیر را اصلاح کند. هرچند عدهای مسیر غلطی را ایجاد کردند. این چرخش و پیچش همینطوری آمد تا به هشت سال گذشته رسید. من جای دیگری هم گفتم که به یک معنا میخواستند مردم را به زانو درآوردند و تسلیم کنند. این نکته را نباید خیلی ساده دید! مردمی که همیشه در مقاطع مختلف اولویتشان ارزشها بوده، حالا مسئلهی اصلیشان معیشت شده است! خب، در چنین فضایی برای آمدن سر صندوق رأی هیچ مشوقی وجود ندارد. آدمهای مختلف هم انتخابهای مردم را خراب کردند. این خیلی مهم است. مردم ما هم تجربههای دموکراسیهای مثلاً ۲۰۰ ساله را که ندارند، بلکه تجربهی کوتاه چهلساله را دارند. همین الان هم میگویند برای چه بیاییم؟! خیلی راحت ممکن است رها کنند و دلیل منطقی (سختی و فشار) هم برای رها کردن دارند. به همین دلیل است که میگویم انتخابات اخیر بهشدت جزو حماسیترینهاست.
در کنار اینها بعضی اقدامات هم انجام شد. برای نخبگان تصمیمهای شورای نگهبان مهم است، امّا این موضوع برای مردم خیلی مهم نیست و از طریق نخبگان است که برایشان مهم میشود. مردم برای اینکه حرکتشان معنادار شود، لازم است که نخبگان آن را برایشان معنادار کنند. البته این اتفاق هم یک اثر کاهندهی جدی دارد. به همین دلیل این انتخابات یک انتخابات اساسی بود.
میان کسانی که تحلیل سیاسی میکنند تعبیری وجود دارد که میگویند در انتخابات ایران کسانی هستند که با تکلیف شرعی میآیند. حالا تکلیفیآمدن یعنی چه؟ یعنی غیرارادی میآیند؟ یعنی بهاصطلاح عمل خودبنیادانهی دینی در آنها ظاهر نمیشود؟! یعنی کنشگر یا فعال سیاسی نیستند؟ اتفاقا خیلی هم هستند و میتوانند موجهای مختلفی را ایجاد کنند. هستهی سخت دائماً دارد خودش را تجدید میکند و توانسته بازتولید کند. نکتهی اصلی و یکی از توفیقات مهم انقلاب ما هم همین مسئله است. هیچ انقلابی نتوانسته از طریق انتخابات جلو بیاید. انقلابها معمولاً به دیکتاتوری منتهی شدند. در خود غرب هم دولتهای اوّلیهشان دیکتاتور و استبدادمنوّر بودند. امثال هابز برای دولت مطلقه نظریهپردازی کردند؛ یعنی اوّلین دولتهای مدرن، مطلقه بودند. تازه بعد از دویست سیصد سال است که شما دولتهایی را میبینید که بر اساس انتخابات میآیند، آن هم از درون قدرتهای مستقری که شکل گرفته بودند. در انقلابهای قرن ۲۰ هم که عموماً انقلابهای غیرغربی هستند کاملاًً مشخص است که دیکتاتوریها آن را ادامه دادند.
یکی از مشکلات همهی این انقلابها این بوده که نتوانستهاند خودشان را بهلحاظ اجتماعی بازتولید کنند؛ یعنی در یک محدودهی حزبی خلاصه شدند و رفتهرفته نیروهایشان را از دست دادند و نتوانستند جایگزین کنند. آنهایی که میگویند بهخاطر تکلیف شرعی در انتخابات شرکت میکنند، همان هستهی سختی هستند که دائماً بازتولید و جایگزین میشوند و نیروهای جوان میآیند. اتفاقاً الان که انقلاب اسلامی در یک معنایی به بلوغ خودش رسیده است، نیروهای تراز خودش را داشته است. اکثر نیروهایی که در این سالها کشور را اداره کردند، نیروهای تراز نظام اسلامی نبودند. فکر نکنید تغییرات ایدئولوژیکی که قبل از انقلاب بود، همان هم در انقلاب تداوم پیدا کرد، نه با انقلاب یک تحول بنیادین در فهم دینی اتفاق افتاد که با قبل از خودش متفاوت بود. تمام فهم دینی قبل از انقلاب مدرنیزه یا مدرنمالی شده بود؛ از سیدجمال تا مرحوم شریعتی و بازرگان و هرکس دیگر! با امام است که اسلام در خلوصش ظهور اجتماعی پیدا میکند. ما در بدو انقلاب با نیروهای تراز این حرکت را نداشتیم، ولی الان میتوانیم نیروهای تراز خودمان را از لحاظ دینی پیدا میکنیم؛ نیروهایی که به این نگاه دینی و به این آرمانها و ارزشها معتقدند و متناسب با آن عمل میکنند.
این رخدادها و حوادث مختلف، دائماً بازسازی جامعه است. دائماً دارد خودش را بازتولید میکند، میآید و میرود. البته بعضی مواقع آن کلیت جامعه با این هستهی سخت همراه نمیشد. خیلی هم روشن است؛ چون ما حرکت ارادی داریم و ما دیکتاتوری نیستیم. ما داریم با مردم جلو میآِییم. گاهی مواقع آن بخش نمیآیند، یا قبول نمیکنند و یا همراه نمیشوند. هیچ اشکالی هم ندارد. میدانید قضیه ما مثل چیست؟ قضیه ما مثل حرکتهای حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم در زمان خودشان است. بالاخره حضرت رسول در نقاطی شکست خوردند! این نگاه میگوید که یک نیروی تاریخی در این کشور ظاهرشده که دائماً بالنده است و بخشهای مهم جامعه را هم با خودش همراهکرده و توانسته تظاهرات خوبی از خودش در زمینههای مختلف بدهد. البته در یک زمینههایی خوببوده، در یک زمینههایی هم خوب نبوده است. این نیرو بهلحاظ تاریخی بالنده است. به همین دلیل تا وقتی که فشار و هجمهی جهانی وجود دارد، این نیرو زنده است و کار میکند و ایران را جلو میبرد و بسیار امیدوارکننده است.
شبکه ۲۴ فرانسه در مورد انتخابات اخیر فرانسه میگوید دو دلیل برای مشارکت کم وجود داشت؛ یکی اینکه تابستان بود و دیگر اینکه کرونا بود و چون قرنطینه هم نبود، مردم رفتند شام بخورند و به فکر شام شبشان بودند. ببینید چقدر این تحلیل آبکی است! حالا این را مقایسه کنید با یک جامعهای مثل ایران که زیر فشار عجیبی قرار دارد. نیویورک تایمز بعد از انتخابات تحلیل جالبی مینویسد و میگوید ظاهراً این انقلابها از بحرانها سختتر میشوند و تضعیف نمیشوند. مفسر این روزنامه این حرف را بر اساس همین انتخابات ما نوشته است.
در بحران سال ۷۶، عدهای شروع به براندازی کشور کردند و مشکلات مختلفی مثل تحریم پیش آمد. در مجلس تحصن کردند! کجای دنیا مجلسش علیه سیستم تحصن میکند و بعد به بالاترین مقام کشورش نامه مینویسد که جام زهر را بنوشد! بعد از این هم مسئله هستهای و حملهی آمریکا به عراق و افغانستان اتفاق میافتد. حملهای که هدفش ما بودیم. بخشهای مختلف یک طرح بود که ما را بزنند. بعد سال ۸۸ هنوز به ۹ دی نرسیده دوباره مسائل هستهای، تحریمهای فلجکننده و سوریه و داعش رخ میدهد. اینها شوخی نیست! در ضمن من مسائل اقتصادی را نگفتم! همهی این مسائل و مشکلات متوجه ما بوده و هر کدامش باید ما را از پا درمیآورد، ولی مردم ایستادند. حالا و در این ۸ سال اخیر مردم تحت فشار شدید قرار گرفتند تا به زانو درآیند. واقعاً مردم چطور با این هزینهها زندگی میکنند! مردم کلافهی این وضعاند! تا چندسال پیش برای خرید خانه ۱۰۰ میلیون تومان میدادند، الان باید همان خانه را یک میلیارد بخرند.
همین الان بعد از گذشت چهلوسه سال از انقلاب، عدهای از بیست سال قبل کشور را درگیر سکولاربودن یا نبودن کردهاند. معنا دارد؟! انقلاب اسلامی در کشور اتفاق بیفتد بعد عدهای قصهی سکولاربودن یا نبودن را به اسم نخبه، به اسم روشنفکر، به اسم متفکر و به اسم سیاسی راه بیندازند. خب، این یعنی چه؟ خیانت آشکارتر از این میشود؟! بهلحاظ تاریخی اگر سکولاریسم مجال ریشهگرفتن در این جامعه را داشت که قبلاً پا میگرفت. واقعیتهای تاریخی دست من و شما و این و آن نیستند؛ انتخاب ارادی نیست، بلکه یک انتخاب تاریخی است. یک جریان دینی آمده و توانسته مردم را بسیج کند. بعد شما بهجای اینکه روی این بنا بسازید و بالا بیایید، این بنا را تخریب و مسئلهدار میکنید؟! اگر ولایت فقیه نبود مثل همهی جاهای دیگر دنیا و در تمام انقلابها، انقلاب ما هم به دیکتاتوری منتهی میشد. تنها امکانی که نگذاشته انقلاب تبدیل به دیکتاتوری شود، ولایت فقیه است؛ بدون تردید و بدون هیچ ابهامی!
ساختارهای اجتماعی بنیان میخواهند. اگر این بنیان نباشد، طرفین رقابت میکنند و وقتی قدرت را گرفتند، دیگر ول نمیکنند و انقلاب تبدیل به دیکتاتوری میشود؛ کاری که در برخی کشورهای دیگر مانند الجزایر شد. جامعه یک عمود و بنیان میخواهد. ما توانستیم در این سیستم چنین امکانی ایجاد کنیم، آنوقت یک جریان بیاید و همین را بزند! همینی که تنها امکان مشارکت مردمی و انتخابات در این کشور است. چیزی که اگر نبود همه چیز روی هوا رفته بود یا دیکتاتوری میشد. بهلحاظ ساختاری این واقعیت قضیه است. راه دیگری وجود ندارد. مگر در دورههای سابق نمیخواستند ریاستجمهوری را افزایش دهند؟! طبیعت قدرت این است. میل به اطلاق دارد. حالا شما کسی و ساختاری و نهادی و جایگاهی را در یک نظم دینی پیدا کردید که این امکان را به شما میدهد، آنوقت شما بیایید تخریبش کنید! این بزرگترین خیانت نخبگان است.
انتهای پیام/